زندگی جز تاریکی نیست مگر شوری در کار باشد، و شورها همگی کورند مگر آنکه دانشی در میان باشد و همه کارها تهی و بیهودهاند مگر عشقی در میان باشد؛ و آنگاه که شما با عشق کار میکنید خود را به خود و به یکدیگر و به خدا پیوند میدهید.
(کتاب پیامبر – جبران خلیل جبران )
نوشته شده در یکشنبه 88/10/13ساعت 11:41 عصر  توسط بهار
نظرات دیگران()
روی آن عرب سیه چرده (عمر و عاص) سفید شد !!!
اگر زنده بود لنگ می انداخت و می گفت : « بابا ای ول دارید شماها !!!»
خدا رحمت کند روح بلند مرتبه ای را که با چهار کلمه ی ساده بزرگترین و ماندگارترین جمله را ساخت که نظیرش در هیچ کلاس انشایی گفته نشد !
« سیاست پدر و مادر ندارد !»سرور آزادگان جهان فرمودند : « اگر دین ندارید لااقل آزاده باشید »
دین که حتما هست ! پوسته اش هم که باشد کفایت می کند !! تا می شود با دغل بازی و دروغ و نیرنگ و تظاهر پیش برد آزادگی به چه کارمان می آید ؟!
زیارت عاشورا را فقط بخوانید! و خاک عزای حسین بر سر بریزید!
سیاه بپوشید و سیاه پوش کنید !!
زنجیر بزنید و زنجیر بکشید و زنجیر پاره کنید !
بزنید ؛ کمی آن طرف تر ؛ آن جا که باطوم فرود آمد! همان جا خوب است نزدیک همان جایی که دروغ دیروز زخمی کاری بر قلب نشاند!!
فقط قران ها را بر سر نیزه کنید ! نه آتش بزنید ! خودمان به جان هم می افتیم نیازی به دخالت امنیه نیست !!! زحمت نکشید!
پوستین دین بر تن و رو بکشید و از هر قید و بندی رها شوید و به نام دین مجوز ریختن خون در ماه حرام را صادر کنید !
با زور حرف تان را به کرسی بنشانید کرسی عدالت و مهر پروری ؛ آن هم مهری مهربان از نوع کهریزکی اش !!!
دین یعنی همین ! حرمت این دین را نگه دارید !
* * * * * *
حسین جان ؛ بهای آزادگی چیست ؟
طرح 7 ماده ای آقای دکتر علی مطهری را خواندم چقدر خنده دار بود !!! کلی خندیدم ... سفارش می کنم شما نیز بخوانید و بخندید تا خنده گران تر (قحط) از این نشده .
پ .ن :
فرازی از سخنان امام حسین علیه السلام:
ندیدم سری به سرداری، مگر بسیار سرها زیر پای او ؛
خود ستایان تکیه بر اریکه ها زده اند ؛
کتاب خدا را چنان میخوانند که سود ایشان است ؛
آنان که دستار بر سر بسته اند ، سر از گردن خدا ترسان میزنند ؛
آنان که ردای زهد پوشیده اند ، تک پیرهنان را جامه میدرانند ؛
اینان کوشک های خود پرستی بنا میکنند و دیوار غرور میفرازند؛
این نیست آنچه ما می گفتیم
ممنون از امیر رضا
نوشته شده در چهارشنبه 88/10/9ساعت 10:34 صبح  توسط بهار
نظرات دیگران()
« حرم عشق ، کربلاست و چگونه در بند خاک بماند آنکه پرواز را آموخته و چگونه از جان نگذرد آن کس که می داند جان ؛ بهای دیدار است... زندگی زیباست ؛ اما پرنده ی عشق ، تن را قفسی می بیند که در باغ نهاده باشند ..»
( گنجینه ی آسمانی / آوینی )
نوشته شده در جمعه 88/10/4ساعت 11:58 صبح  توسط بهار
نظرات دیگران()
دست و دلم به تسلیت نوشتن نمیره ... روحش شاد که آزارش به مورچه ای هم نرسید شنیده ام که رستگاری جاوید در کم آزاری است.
چهره ی معصوم و پاکش از نظرم دور نمیشه ... به خدای کعبه که رستگار شد ...
شکستن حصر جسم خاکی اش مبارک.
چه زنده و چه مرده ؛ همه ی آدم ها نیاز به طلب مغفرت دارند اما تشخیص گناهکار بودن افراد و طلب مغفرت به واسطه ی نظر شخصی ما مبنی بر گناهکار بودن وی از حد و حدود ما خارج است و قد گلیم نخ نمای ما نیست (به خصوص وقتی طرف دستش از دنیا کوتاه باشه!)
ممکنه این طرف پل معروف صراط دست برای دست اندازی دراز باشه و منصب و مقام و پول و تزویر ؛ قدرت صدور هر گونه حکم و اعمال نظر را بده اما آن طرف این پل کس دیگه ای تصمیم می گیره و پرونده ها را می بنده .
حسابرسی فقط در ید قدرت اوست.
آیه 47 سوره انبیاء :
«ونضع الموازین القسط لیوم القیامة فلا تظلم نفس شیئا وان کان مثقال حبة من خردل اتینا بها وکفی بنا حاسبین
ما ترازوهای عدل را در روز قیامت برپا می کنیم، پس به هیچ کس کم ترین ستمی نمی شود، و اگر به مقدار سنگینی یک دانه خردل (کار نیک و بدی) باشد، ما آن را حاضر می کنیم، و کافی است که ما حساب کننده باشیم»
برای شادی روحی که همواره آزادی و آرامش و شادی مردم آرزویش بود صلوات.
پ .ن :
دوستی زحمت کشیدند و نوشتند :
آدمی که با مردنش زنده تر شد نیازی ندارد که برای مرگش فغان کنیم.خدا بزرگ است و امرزنده و بهترین داور هم خداست.آنهایی که برای طلب آمرزش مردگان هم منت می گذارند گمان برده اند که تا ابد زنده اند.
نوشته شده در سه شنبه 88/10/1ساعت 11:23 عصر  توسط بهار
نظرات دیگران()
کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز
شاید که باز بینم دیدار آشنا را
ای باد شرطه برخیز .........
ای باد شرطه برخیز .........
* * *
مشتاقی و صبوری از حد گذشت یارا
گر تو شکیب داری طاقت نماند ما را
* * *
طاقت نماند ما را ............
طاقت نماند ما را ............
نوشته شده در یکشنبه 88/9/29ساعت 12:55 عصر  توسط بهار
نظرات دیگران()
باز پاییز قصد غروب دارد و چون هر سال چشم کم سوی انتظار در راه می ماند به امید آن که شاید فرزند بهمن پاسی از بلند ترین شب سال را چون زمان کودکی در آغوشش بیارمد.
افسوس که حصار تنگ عشق ؛ سیاهی مردمک انتظار را سفید می کند و امید دیدار را ناکام ..............
دوباره برگ های خشک غرور ؛ تن به کفش های بی رحم جبر می سپارد و خش خش اعتراض در سکوت نم خورده ی باران مهر ؛ نرم و آرام خاموش می شود.
در عمق سکوت ؛ صبوری چاره ساز نیست و زمستان سرد و سیاه روزگار سینه سوز می شود .
پاییز ؛ غزل خوان می رود و زمستان ؛ نرم نرمک سپیدی و پاکی را به ارمغان می آورد و بار دیگر حس « از نو شدن» در جان ریشه می زند.
عده ای با بهار شکفته می شوند ، گروهی با گرمی تابستان می رسند ، بعضی دل به رنگ های بی بدیل پاییز می سپارند و برخی با آهنگ نرم برف در زمستان، رقص کنان بر زمین گرم پایکوبی می کنند تا آب می شوند .
هم آنانی که دل خوش اند به شادی بلند ترین شب سال و بادام شیرین آجیل هفت مغز یلدای زندگی و سرخی هندوانه ای که بی شرط چاقو بریده اند و فال حافظی که یا امید فردایی شور انگیز را نوید می دهد یا سنگ صبورت می شود.
در واپسین روزهای هفت رنگ پاییز ؛ چشم آسمان خیس و نغمه ی خداحافظی مرطوب گشته است آخرین ضربه های ناقوس جدایی شاخه و برگ شنیده می شود و باز دل بریدن ؛ نقش خاطره می زند.
یلدایی دوباره در پیش است و با همه ی آن چه بر سرمان آورده و می آورند سنت یلدا را چون نوروز و سیزده بدر و چهارشنبه سوری با چنگ و دندان حفظ کرده و چله ی زمستان را در مجمع لب کنگره ای مسی مادر بزرگ خاطره می کنیم و به یاد انارهای سرخ زیرخاکی خانه ی پدری ؛ انار کیلویی خدا تومان می خریم و شادی را به بچه های مان هدیه می دهیم .
پ .ن :
برف بی مهابا خود را بر زمین می کوبد و بچه ها خدا خدا می کنند تا بی وقفه ببارد و فردا تعطیل شود ! چه دنیای قشنگی دارند این شیطونا !! ( توله چی ها )
نوشته شده در جمعه 88/9/27ساعت 2:33 عصر  توسط بهار
نظرات دیگران()
دیروز حوزه ی علمیه قم به خاطر اهانت به یک تصویر تعطیل شد!
.................................
چرا برای اعتراض کردن تعطیل می کنیم ؟!
چرا چند ساعت بیشتر کار و تلاش نمی کنیم ؟
چرا اعتراض باید بر مبنای کم کاری باشه نه پرکاری ؟
چرا
صورت با ارزش تر از سیرت است ؟
جرم اهانت به تصویر ؛ سنگین تر از زیر پا گذاشتن طریقت است ؟
چرا
از علی فرق شکافته می بینیم!
از فاطمه پهلوی شکسته !
از حسن جام زهر !
از حسین لب تشنه و گلوی بریده !
از ابوالفضل دست های قطع شده !
از رقیه صورت سرخ شده !
از زینب ؛ چشم خونبار و البته صبر !!!
.......................
«
و عبادا لرّحمن الذین یمشون علی الارض هونا و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما؛ بندگان خاصّ خدای رحمان،آنهایی هستند که با آرامش و بدون تکبّر روی زمین حرکت میکنند و آن گاه که جاهلان و افراد ناآگاه آنان را مورد خطاب مسخره آمیزقرار میدهند،به آنها سلام میگویند و با بیاعتنایی و بزرگواری به راه خود ادامه میدهند».(سوره فرقان،آیه 63
)
در تاریخ اسلام روایت های زیادی مبنی بر اهانت به ائمه و اولیای اسلام را بارها و بارها شنیده ایم از خاکروبه ریختن بر سر پیامبر ( ص) و اهانت به علی (ع) گرفته تا استهزا مالک اشتر در بازار !
ادامه مطلب...
نوشته شده در یکشنبه 88/9/22ساعت 1:12 صبح  توسط بهار
نظرات دیگران()
خدایا:
مرا از چهار زندان بزرگ انسان ؛ "طبیعت" ، "تاریخ" ، "جامعه" و "خویشتن" رها کن، تا آن چنان که تو ای آفریدگار من، مرا آفریده ای ؛ خود آفریدگار خود باشم ؛ نه که همچون حیوان، خود را با محیط ، که محیط را با خود ، تطبیق دهم.
نوشته شده در چهارشنبه 88/9/18ساعت 6:0 صبح  توسط بهار
نظرات دیگران()
خورشید اگر می درخشد
خنده اوست .
گردباد اگر دیوانه شد
این منم
مجنون آفتاب خنده اش .
و زمین اگر به لرزه افتاد
قلب من است
که با شوق , برای چیدن زبانه های
آتش روان شده
غنچه های آتشی
که از آفتابش
از خنده اش
میریزد .
نوشته شده در سه شنبه 88/9/17ساعت 3:23 عصر  توسط بهار
نظرات دیگران()
در این دنیای به این بزرگی چرا جایی برای فریاد کشیدن نیست ؟
نه چاهی که بتوان در آن داد کشید و نه گوش محرمی که صدای مظلومی را بشنود .
علی جان خوشا به حالت که علی بودی و فریاد مظلومیتت را خدا می شنید ما که علی نیستیم چه کنیم ؟
بنده ی سراپا تقصیری که به هنگام بسته شدن درها ؛ زبان عذر به درگاهش می گشاید و معامله می کند!
..............................................
....................................
ببینید
امیررضا چه زیبا گفته :
« یا علی! قلبمان تاریک است؛ تکلیف دل هایمان را روشن کن!
پایان تمام گریه هایم سکوت می کنم
از تو برای بخشودگی خویش، آبرو می طلبم و میدانم در آن زمان که نامت را نیز بر زبان نمی آورم، خودت آه میشوی تا اجابتم کنی.
شب پرستان که جمهوری آیینه و آب را تاب نمی آوردند، همراز چاه های کوفه گریه سر می دهند و سر به تیغ دژخیمان می سپارند.»
ممنون از امیر رضا
نوشته شده در شنبه 88/9/14ساعت 2:30 عصر  توسط بهار
نظرات دیگران()
لیست کل یادداشت های این وبلاگ