سفارش تبلیغ
صبا ویژن

هیچ به این موضوع فکر کرده بودید که شما امشب 3ساعت و37دقیقه و26ثانیه زمان دارید که نه در سال 1385است نه در سال 1386،از ساعت 12 شب تا تحویل سال نو شما 650246ثانیه در خارج از زمان قرار می گیرید می خواهید این ثانیه ها را به چه کاری مشغول شوید ؟


نوشته شده در  سه شنبه 85/12/29ساعت  7:55 صبح  توسط بهار 
  نظرات دیگران()

 باز کن پنجره را که نسیم روز میلاد اقاغی ها را جشن می گیرد

بهار زیباست آیینه ی سیمای هزاران گل رعنا ست

آن ساحت سیراب از نقش عروسان بهاری
 
                              یک قطعه ز دنیای فرحناک قناری
یک پنجره ی باز
                     در آفاق مسرت
                                           و آن قرمز شاداب 

                  یک خاطره ی زنده ز آتشکده ی پاک اهورا ست        

        با تشکر از دکتر دهکردی به خاطر نثر منظم زیبایشان


نوشته شده در  سه شنبه 85/12/29ساعت  5:38 صبح  توسط بهار 
  نظرات دیگران()

اخیرا با یکی از دوستانم در فرودگاه اصفهان نشسته بودیم مردی کنار مانشسته بود وبا تلفن همراهش صحبت می کرد- دستگاه شنوایی هم که می دانید چه بخواهیدو چه نخواهید کار می کند- این برادر گرامی به مخاطبش می گفت که من نمی توانم بیایم چون الان در فرودگاه اردبیل هستم !!! بعد که مکالمه اش تمام شد از جا برخواست وبه آقایونی که کنار دستش نشسته بودند با صدای بلند گفت :حالا بیایید برویم نماز بخوانیم !!!!
دوستم با حالت تعجب گفت نه آن دروغت ، نه نماز خواندنت!!!
مرد با کمال افتخار گفت :شما که نمی دانید ،این یک دروغ مصلحت آمیز بود!!! .
به نظر شمادروغ مصلحت آمیز با دروغ چه فرقی دارد؟
چرا ما دروغ می گوییم ؟
شاید یکی از دلایل عمده ی آن این است که جامعه ی ما دروغ گویی را می پسندد .
ما دروغ می گوییم چون می ترسیم راستش را بگوییم می ترسیم مورد مواخذه ،سرزنش و یا تحقیر دیگران قرار بگیریم
یا اینکه در ارتباط با موضوعی ، با مخاطبمان هم عقیده نیستیم بنابراین یا  جرات مخالفت کردن با اورا نداریم یابرای این که مورد توجه او قرار بگیریم و آن چنان باشیم که او می پسندد ،به دروغ متوسل می شویم. 
دروغ می گوییم چون به دیگران اعتماد نداریم و یا طرف مقابل نتوانسته است اطمینان لازم را به وجود آورد و ما چون جایگاه امنی را پیدا نکرده ایم به محض این که پرسشی از ما شود ، چون اعتمادی در کار نیست دروغ می گوییم .
اما به هر دلیلی که دروغی گفته شود پیامد آن دروغ های دیگری است تا پشتوانه ی دروغ اول باشد .
حال اگر ما شنوندگان خوبی باشیم و بتوانیم اعتماد همدیگر را جلب کنیم  از اشتباهات دیگران پتک نسازیم و برسر آن ها فرود نیاوریم ،سرزنش نکنیم ،تحقیر نکنیم وبه عقایدیکدیگر احترام بگذاریم و نخواهیم آن ها مانند ما فکر کنند و...
آن وقت خیلی از ما انسان ها به دروغگویی رو نمی آوریم و از صدق گفتار خود لذت خواهیم برد.که به راستی :
                   دروغ کلید همه ی گناهان است .   

درپایانِ سال پیامبر اعظم  حدیثی از ایشان نقل میکنم که جای تامل دارد .
روزی مردی به پیامبر (ص)گفت :  دوست دارم که با شما محشور شوم .
پیامبر (ص) فرمودند هر کسی که بخواهد با من محشور شود سه عضو از اعضای بدنش را باید از دو چیز محروم بدارد .
    چشم :
             - از خیره شدن به نامحرم پرهیز کند
             - به دید حقارت به دیگران نگاه نکند
      زبان :
             - دروغ نگوید
             - غیبت نکند
      قلب:
            - حسادت نورزد
            - خیانت نکند
با کمی تامل می توان فهمید که در همین چند کلام ،راز انسانیت نهفته است . برای یک مسلمان چه چیز بالاتر از اینکه به معنای واقعی انسان باشدلازم نیست برای صادر کردن اسلام هزینه های سنگین را متحمل شویم کافی است فقط انسان باشیم. 
   
 


نوشته شده در  یکشنبه 85/12/27ساعت  9:44 عصر  توسط بهار 
  نظرات دیگران()

  یکدیگر را دوست بدارید ، اما از عشق زنجیر مسازید بگذارید عشق همچون دریایی مواج میان ساحل جانتان در تموج و اهتزاز باشد .
جام های یکدیگر را پر کنید اما از یک جام منوشید .
از نان خود به یکدیگر هدیه دهید اما هر دو از یک قرص نان تناول مکنید .
به شادمانی باهم برقصید و آواز بخوانید اما بگذارید هر یک برای خود تنها باشید .
همچون سیم های عود که هر یک در مقام خود تنها است،اما همه با هم به یک آهنگ مترنمند.
دل هایتان را به هم بسپارید اما به اسارت یکدیگر ندهید زیرا تنها دست زندگی است که می تواند دل های شما را در خود نگاه دارد .
در کنار هم بایستید اما نه بسیار نزدیک ، از آن که ستون های معبد به جدایی بار، بهتر کشند و بلوط و سرو در سایه ی هم به کمال رویش نرسند .
                                                جبران خلیل جبران
نوشته شده در  جمعه 85/12/25ساعت  8:52 صبح  توسط بهار 
  نظرات دیگران()

 روزی یک مرد ثروتمند پسر بچه ی کوچکش را به یک ده برد تا به او نشان دهد مردمی که در آن جا زندگی می کنند ،چقدر فقیر هستند .آن ها یک روز و یک شب را در خانه ی محقر یک روستایی به سر بردند .
در راه بازگشت و در پایان سفر ،مرد از پسرش پرسید : « نظرت در مورد مسافرتمان چه بود ؟»
پسر پاسخ داد « عالی بود پدر !»
پدر پرسید :«آیا به زندگی آن ها توجه کردی ؟»
پسرپاسخ داد :« فکر می کنم !»
و پدر پرسید :«چه چیزی از این سفر یاد گرفتی ؟»
پسر کمی اندیشید و بعد به آرامی گفت :«فهمیدم که ما در خانه یک سگ داریم و آن ها چهار تا ؛ ما در حیاطمان یک فواره داریم و آن ها رود خانه ای دارند که نهایت ندارد ؛ ما در حیاطمان فانوس هایی تزیینی داریم و آن ها ستارگان را دارند ؛ حیاط ما به دیوار هایش محدود می شود اما باغ آن ها بی انتهاست !»
در پایان حرف های پسر زبان مرد بند آمده بود ،پسر اضافه کرد :« متشکرم پدر که به من نشان دادی که ما واقعا چقدر فقیر هستیم !»


نوشته شده در  جمعه 85/12/25ساعت  8:52 صبح  توسط بهار 
  نظرات دیگران()

    

از وقتی که همه جا حال و هوای عید را به خودش گرفته و مردم یواش یواش جدی گرفتند که ای وای دوباره عید داره می آد چند درصد مردم واقعا از آمدن عید خوشحالند؟ و برای آمدن بهار، این موهبت الهی لحظه شماری می کنند؟ هیچ فکر کردید بهار با همه ی قشنگی اش چه فشار واسترسی برای همه ،به خصوص مردان که مسئولیت حفظ آبروی اقتصادی خانواده را بر عهده دارند به ارمغان می آورد ؟.وقتی به خیابان ها وفروشگاه ها ومعابر عمومی می رویم به وضوح می توانیم فشار سنگین مخارج عید را روی شانه ی مردان ببینیم  به چشم های نگران شان نگاه کنید کلی دلواپسی را توی خودشان جا دادند خانم جنس برمی دارند، بچه ها لباس انتخاب می کنند – این خوبه ؟ نه بهم نمی آد، آقا اون یکی را بدهید می خوام اون را هم امتحان کنم  – پدر با صبوری ( گاهی هم نه ) منتظر می ماند تا بالاخره انتخاب صورت گیرد. اما هرگز حدیث حاضر وغایب شنیده اید ؟ خودش آنجا و دلش نگران که نکنه هزینه ها بیشتر از حد استاندارد جیبش بشه .

خدا توانایی بهشون بده که مجبورند با هر زحمتی که شده زن وبچه را نو و نوار کنند و تمهیدات پذیرایی از مهمانان نوروزی ( که بعضی از آن ها از این عید تا اون عید اند )را فراهم کنند البته مواد شوینده برای نظافت منزل را هم به لیست تان اضافه کنید حالا می توانید خم شدن کمر مردانمان راببینیم و قوسی که از شانه ها شروع شده و با قزح غرولند خانم بچه ها رنگین میشه را شاهد باشیم .

به جملات زیبای زیر توجه کنید :

عزیزمیخوام امسال مبلمان منزل را عوض کنم . حسن جون میدونی امسال مانتوی بادمجونی مد شده ؟ علی آقا این ظرف ها دیگه از مد افتادند و پارسال عید هم همین ظرف هارا جلوی مهمان ها آوردم امسال می خوام سرویس ناهار خوری را عوض کنم .

حسین من نمی دونم ، بچه های من نباید از بچه های برادرت کمتر باشند زری خانم ( جاری ِ گرامی ) برای دخترش شلوار 22000 تومانی خریده ......... اصغر ؛ مرغ وماهی و گوشت و آجیل و........ را که خریدی برو فلان خیابون ، فلان مغازه یک سرویس چینی دیدم به چه قشنگی ، بیعانه هم دادم بقیه اش را هم بده و بگیر وبیار . اکبر پرده ها چی عوضشون نمی کنی .؟ رضا امسال مارا مسافرت نمی بری ؟ ................

بعضی از آقایون مقاومت می کنند و کار به دعواو قهر های آخر سال می کشه ،بعضی ها هم تسلیم می شوند و با ضرب سیلی صورت خودشان را جلوی اهل وعیال  سرخ کرده تا از ابهت مردانه شان کم نشه .!!!!!!!!

حالا بیایید بدون اجازه به خلوت آقایون وارد بشیم

آره پسر این باجناغ ما چه در آمدی داره !!!!! – راستی سراغ آجیل رفتید تخمه کیلویی .....  – پس پسته را نخریدی !!!

دیگه هیچی نمیشه خرید   - چی میگی آدم آبرو دار مگه میتونه که نخره ؟  - کاش عید بیاد وبره – آره پسر کاش اصلا نمی اومد که بخواد بره !!!

حالا فکر کنید آمدن عید چه فشاری روی نان آوران خانه ها وارد می کند بهار از راه می رسد و با خودش شور زندگی می آورد ، سبزه ها جوانه می زنند و رنگ هستی به خاک می بخشند و پرندگان از کوچ بر می گردند و نوید شادی را با خودشان سوغات می آورند اما مردان ما در اضطراب اند که ایام عید آبرومندانه برگزار بشود و چیزی کم و کسر نیاید حالا تا بعد از سیزده که از خواب کوتاه بهاری بیدار بشوند وببینند که چه کرده اند؟!!!!!!!!!!خدا بده قوت

حالا سهم مردان از عید چی بود ؟ آیا سهم هر کس عادلانه تقسیم شده ؟

البته من منکر گذشت و غمخواری های عده ی زیادی از زنانمان نیستم؛ که قابل ستایش است فقط روی سخنم با خودم است که گاهی فراموش می کنم که مردان هم انسانند و توانایی هایشان محدود است گناه که نکرده اند مسئولیت یک عده را به عهده گرفته اند.

                                         «لا یکلف الله نفسا الا وسعها »   

در پایان برای همه ی مردانی که برای زندگی تلاش می کنند صبری جمیل و اجری جزیل از خداوند طلب می کنم و برایشان سال خوشی را آرزو می کنم .

 

 

 


نوشته شده در  پنج شنبه 85/12/24ساعت  10:56 صبح  توسط بهار 
  نظرات دیگران()

نکاتی ریز برای افزایش عزت نفس درزنان    

- برای وقت گرانبهایتان، برنامه ریزی کنید                    

- برای تغییر زندگی تان لبخند بزنید .

- من عاشق خودم هستم و برای خودم ارزش قائلم .

- از کاری که انجام می دهید لذت ببرید .

- بیشتر ستایش وکمتر انتقاد کنید .

- یک یا دو کار همیشگی خود را تغییر دهید .

- شما اولین نفری باشید که می گوید معذرت می خواهم .

- هرگز در جمع به شریک خود اهانت نکنید.

- هر کاری انجام می دهید خلاقیت است ،شما هنرمندی هستید که محیط خودتان ،افکار ورابطه هایتان را خلق می کنید،بگذارید ،جوهر خلاقیت شما روان شود .

- قبل از این که ما بتوانیم از ته دل عاشق وشیفته  بشویم ،لازم است یاد بگیریم که خودمان را دوست داشته باشیم .

- امروز محبتی می کنم که مخفی خواهد ماند .

- امروز نگاهم مثبت باشد .

- امروز ،اشتباهات خودم را می بخشم .

- به خود ایمان داشته باشید .

- نگرانی هایتان را پشت سر بگذارید چون آن ها می توانند زندگی شما را خراب کنند .

- تاریکترین ساعت واقعی  فقط قبل از سپیده دم است وشما از آن میان ،درخشان بیرون خواهید آمد .

- تنها راه داشتن یک دوست ،یگانه بودن است.

- آدم های آرام با آدم های راحت ،هم صحبت می شوند .

- تنهایی خود را بپذیر تا از اتکا به دیگران آزاد شوید (توقع تان را از مردم کم کنید )

- نور بفرستید (به کسانی که نیاز دارند کمک کنید .)

- درباره ی دیگران خوب صحبت کنید .

- وقتی ذهن و قلب من پاک نیستند آن وقت خانه ام بهم ریخته است .

- وقتی احساس درماندگی می کنید به مرتب کردن بپردازید .

- موفقیت هر کس به موفقیت من کمک می کند .

- توانایی بالقوه انسان باور نکردنی است مابیشتر از آن چه فکرش را بکنیم شگفت انگیز هستیم .

- درباره ی خودتان حرف های مثبت بزنید .

- خودتان رامجسم کنید که تمام قد ،تنها روی قله ی کوهی ایستاده اید و می گویید : من آزادم که خودم باشم

- کار درخشان یک درصد تنیجه ی الهام و نودونه درصد نتیجه ی فداکاری است و پشتکار قسمتی از فداکاری است .

- منتقد درونی خود را نادیده بگیرید  بیشتر خودتان را تحسین کنید .

- برای یک روز پر دل وجرات باشید .

- احساس گناه عزت نفس را نابود می کند پس احساس گناهی را که می شناسید از بین ببرید .

- قدم بزنید ،ورزش کنید ،بدوید

- از خود قدر دانی کنید ،خود را بالاببرید ،به سکوت خوش آمد بگویید.

- از آدم های نالان دوری کنید

- بخشش یکی از راه های افزایش عزت نفس است .

- تحسین ها را مودبانه بپذیرید.

- مادر بودن چالش انگیز ترین ،شگفت انگیز ترین ،سخت ترین ،جذابترین و ترسناک ترین شغلی است که هر زنی انجام داده و می دهد.

- سعی نکنید کامل باشید .شما قبل از مادر بودن ،همسر بودن، یک انسانید و خواسته هایی منطقی دارید سعی نکنید خواسته های خود را به خاطر مادر بودنتان فداکنید این خواسته ها طبیعی اند و سرکوب کردنشان از طرفی؛ موجب سربازشدن آن ها، از جایی دیگر خواهد شد 

- عشق ورزیدن شما را قوی می کند .


نوشته شده در  سه شنبه 85/12/22ساعت  6:16 عصر  توسط بهار 
  نظرات دیگران()

در زمان های گذشته پادشاهی تخته سنگی را وسط جاده قرار داد و برای اینکه عکس العمل مردم را ببیند خودش را در جایی مخفی کرد بعضی از بازرگانان و ندیمان ثروتمند‌ِ پادشاه بی تفاوت از کنار تخت سنگ می گذشتند، بسیاری هم غرو لند می کردند که این چه شهری است که نظم ندارد ؟!! حاکم این شهر عجب مرد بی عرضه ای است و.............

با وجود این هیچ کس تخته سنگ را از وسط جاده بر نمی داشت نزدیک غروب یک روستایی که پشتش بار میوه و سبزیجات بود نزدیک سنگ شد بارهایش را زمین گذاشت و با هر زحمتی بود تخته سنگ را از وسط جاده برداشت و آن را کناری قرار داد ناگهان کیسه ای را دید که زیر تخته سنگ قرار داده شده بود کیسه را باز کرد و داخل آن سکه های طلا و یک یادداشت پیداکرد پادشاه در آن یادداشت نوشته بود :

هر سد و مانعی می تواند یک شانس برای تغییر زندگی انسان باشد .
نوشته شده در  سه شنبه 85/12/22ساعت  7:38 صبح  توسط بهار 
  نظرات دیگران()

توی یک جوراب زنانه را به اندازه ی سر یک عروسک از خاکه اره پر کنید و محکم پایین آن را گره بزنید سپس آن را درون یک ظرف آب قرار دهید تا خاکه اره ها خوب خیس بخورند حالا آن را از آب بیرون آورده و قسمتی از جلوی صورت عروسک را به صورت یک توپ کوچک (حالت دماغ ) بیرون کشیده و دور آن را با نخ محکمی می بندیم بعد در دو طرف سر عروسک گوش هارا بیرون کشیده و می بندیم اکنون یک ظاهر خیلی ساده از صورت یک عروسک نمایان می شود تخم شاهی را یک ساعت در مقداری آب خیس کرده تا حالت چسبندگی پیدا کندبعد قسمت هایی از سر عروسک را که باید مو داشته باشد را به طور یکنواخت از شاهی خیس شده بپوشانید(از بالای پیشانی تا پشت سرو گوش ها)بالای پیشانی عروسک را به شکل هفت وهشت فرم دهید حالا سبزه رادرب یک لیوان پراز آب قرار داده به طوری که توی لیوان فرو نرود فقط اضافی جوراب درون لیوان قرار گیرد تا آب به خاکه اره ها نفوذ کند چون قسمت های پایینی بهتر خیس می مانند شما حتما با آب پاش مرتب سطح سبزه را مرطوب نگه داریدو مواظب باشید سطحی از آن خشک نماند .
سبزه را روز ها در آفتاب و شب هاروی آن را با سطلی یا یک پوشش پلاستیکی بپوشانید ( حالت گلخانه ای )2روز به این ترتیب عمل کنید تا جوانه بزنند 4الی 5روز طول می کشد تا موهای عروسک شما سبز شود (حالا دیگر نیازی به حالت گلخانه ای ندارد )پس از سبز شدن شما می توانید به سلیقه خودتان صورت عروسک را کامل کنید .
این کار را می توان روی کوزه یا شیشه یا سطح بدن هر عروسکی و یا ...انجام داد البته باید قبلا روی این سطوح را با پنبه بپوشانید و روی پنبه را باند یا جوراب بکشید سپس آن را خیس کرده و به تخم شاهی خیس شده آغشته کنید سر جوراب را  درون شیشه یا کوزه که از آب پر شده است قرار دهید و ادامه ی کار مانند قبل است رمز موفقیت شما استفاده از آب وآب پاش است هر چه بیشتر از آب پاش استفاده کنید سبزه ی شما زیباتر خواهد شد . 


نوشته شده در  دوشنبه 85/12/21ساعت  5:32 عصر  توسط بهار 
  نظرات دیگران()

به نام خداوند عشق و امید           امیدی که با عشق آید پدید

چند سالی است که با اینترنت و دنیای غیر واقعی ،اما جذابش آشنا شده ام به تازه ها ی علمی و عکس ها از همه بیشتر به متن های ادبی اش علاقه مند م اما به تازگی توسط یکی از دوستانم با وبلاگ آشنا شدم ابتدا فقط وبلاگ اورا باز می کردم اما کم کم  متوجه وبلاگ های دیگران شدم و از دنیای مجازی که برای خودشان خلق کرده بودندخوشم آمد وقتی دیدم چقدر راحت و بی تکلف از هر دری می نویسند خوشحال شدم چون این دقیقا چیزی است که من دوست دارم از اینکه برای خوشایند دیگران نقش بازی کنم ونقاب بزنم خوشم نمی آید دلم می خواهد خودم باشم با یک دنیای بدون رنگ وریا ؛ بنابراین تصمیم گرفتم که این دنیا را خلق کنم و حالا خلق کردم و از خداوند می خواهم که مرا کمک کند تا بتوانم کاری را که شروع کردم پر بار و با مطالب روز ادامه دهم.

 


نوشته شده در  دوشنبه 85/12/21ساعت  12:49 عصر  توسط بهار 
  نظرات دیگران()

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
بهار هفت ساله شد!
حسین پناهی
[عناوین آرشیوشده]
 
  • کلمات کلیدی :