هفده سال پیش ؛ سوم اردیبهشت ، حس تازه ای را تجربه کردم .
بهانه ای نو برای بودن .
نفسی تازه ، هوایی معطر و دلپذیر ، عشقی شیرین .
رویایی بی بدیل ...
نیلوفری برای ساقه های سبز زندگی ام .
دختری از جنس آفتاب با موهایی همچو شفق پا
به عرصه ی زندگیم گذاشت و شد چلچراغ خانه ام .
" مادر " شدم .
واژه ی مادر را در لغت نامه ی احساس معنا کردم .
تولدش مبارک
جای گرفتن در دفتر آدرس دیگران چه آسان است!!
جای گرفتن درقلب ها چه مشکل
قضاوت در باره ی اشتباه دیگران چه آسان است
قضاوت در باره ی اشتباه خودمان چه مشکل !
حرف زدن بدون اندیشیدن چه آسان
مراقب حرف زدن بودن چه مشکل !
رنجاندن آن که دوستت دارد چه آسان
مرهم نهادن بر زخم دلش چه مشکل !
بخشیدن دیگران چه آسان
طلب بخشش کردن از دیگران چه مشکل !
هر شب رویای تازه داشتن چه آسان
جنگ برای رسیدن به رویا چه مشکل !
نمایش پیروزی چه آسان
اعتراف به شکست چه مشکل !
ستایش ماه کامل چه آسان
دیدن روی ماه دیگران چه مشکل !
قول دادن چه آسان
عمل کردن به قول چه مشکل !
اشتباه کردن چه آسان
عبرت گرفتن چه مشکل !
حفظ دوستی با حرف و سخن چه آسان
حفظ آن با تمام وجود چه مشکل !
پسرم میگه : "میاد روزی که علم اون قدر پیشرفت کنه تا نیاز نباشه این قدر محفوظات به ذهنمون بسپاریم و درس بخونیم و امتحان بدیم !"
تراشه یا قطعه ی کوچکی در سیستمی مثل MP4یا MP3 یا گوشی های موبایل این امکان را به کابرش می دهد که بتواند در هر زمان به هر نوع اطلاعاتی که احتیاج دارد دسترسی داشته باشد بدین ترتیب نیازی به درس خواندن نیست.
اما جواب من به پسرم که بی ارتباط با پست مدیر محترم حسامسرا نیست چنین بود:
سیستم هایی مثل کامپیوتر یا ماشین حساب و یا ابزاری پیشرفته تر که بعدا خلق خواهد شد فقط وسیله اند برای انجام مفاهیمی که شما باید بتوانید آن را در امور مختلف به کار بگیرید .
یک ماشین حساب می تواند به راحتی جذر بگیرد یا نمودار بکشد اما این که آن جذر کجا به کار می آید ، یا تجزیه و تحلیل آن نمودار چگونه باید انجام شود تا به انسان کمک کند به عهده ی ماست و یک تراشه ی کوچک از عهده ی تجزیه و تحلیل و تصمیم گیری بر نخواهد آمد.
مشکل امروز سیستم آموزشی ما
1- نبود پدیده هایست که به جای معلمی ؛ معلم راهنما باشند.
2-عدم آموزش صحیح معلمینی است که بتوانند با شیوه هایی جدید مفاهیم را آموزش دهند و از دانش آموز دانش پژوه بسازند .( دانش آموزی که به مرحله ی تولید دانش رسیده باشد )
اگر معلمان ما مفاهیم را آموزش دهند و بقیه را به دانش پژوه بسپارند تعطیلی مدارس در پنجشنبه ها اختلالی در روند آموزش پیش نخواهد آورد و دانش آموز خود در تکاپوی دانش اندوزی خواهد بود .
اما افسوس ......
مسلما معلمی که آن همه مثال و تمرین و سوال های پر تکرار کار می کند هم وقت کم می آورد هم به کاهلی بچه دامن می زند!
در واقع معلمان نیز مانند دانش آموزان نمره گرا شده اند . کلاس های جبرانی و خصوصی و تضمینی و ... نوعی اصرار و پافشاری بر نمره گرایی است و سعی در رفع کاستی های آموزش دارد .!!
در نظر معلم و دانش آموز و اولیا نمره در جایگاهی برتر از فهم دانش قرار دارد !
این نگرش باید از سیستم آموزشی ما حذف گردد شاید یکی از دلایلی که منجر به کیفی شدن نمرات در دوره های ابتدایی و راهنمایی شد ؛ حذف همین نگرش است.
متاسفانه تصمیماتی که گرفته می شوند درست بستر سازی نمی شوند و همه ی جوانب را در نظر نمی گیرند پشت بعضی از تصمیمات اندیشه هم هست اما گاه بدون بینش ، مشاوره ، توجیه ، گاهی هم بدون توضیح !
معمولا این اندیشه ها یک بار مصرفند و دوامی ندارند ( مانند طرح کاد ، مدارس نمونه دولتی ، اجرای نظام جدید ، ایجاد مراکز پیش دانشگاهی ، حذف وادغام پیش دانشگاهی ،حذف نمره از دوره ابتدایی ، تولیدپیک های نوروزی و... ) و نتیجه اش آن خواهد بود که اجرای طرح یا در مسیر درست خود قرار نمی گیرد یا با مقاومت مجریان مواجه خواهد شد ؛ آن گاه بعد از چند سال متوجه می شوند مخمرها از شیر گاو ، ماستی درست کرده اند که به درد دوغ هم نمی خورد ! (بیچاره خانم گاوه که شیرش حرام شد ! )
به نظر من آموزش و پرورش یک بلدوزر می خواهد که خرابش کنند و دوباره در بستری جدید با تدبیری نو و البته مصالحی مرغوبتر از قبل ؛ آن را بنا کنند .
اگه دستم رسد بر چرخ گردون
از او پرسم این چون است و اون چون
پ .ن : وقتی وزیری به وزارت منصوب می شود آیا تدابیر و افکارش بر مسند صدارت می نشینند یا پوست و مو و گوشتش ؟
چرا با رفتن مدیری ؛ طرح های نیمه کاره یا حتی تمام شده ی وی کنار گذاشته می شود؟ !! یعنی ایده هایش را قبول نداشتند؟! یا معیار و ملاک انتخاب وی چیز دیگری بوده است ؟
چه کسانی از این تغییر و تحولات ناشیانه و کارشناسی نشده متضرر می شود ؟
تکلیف ما چیست ؟ از این به بعد باید به ایده ها و طرح های مدیرانمان اعتماد کنیم یا بی توجه کار خودمان را انجام دهیم ؟
پیرزن چینی دو کوزه ی بزرگ داشت که آن ها را آویزان بر انتهای یک تیرک چوبی بر دوش خود حمل می کرد و از این کوزه ها برای آوردن آب از چشمه استفاده می کرد.
یکی از این کوزه ها ترک داشت، در حالی که کوزه ی دیگر سالم بود و همه ی آب را در خود نگه می داشت.
هر بار که زن پس از پرکردن کوزه ها، راه دراز جویبار تا خانه را می پیمود، آب از کوزه ای که ترک داشت چکه می کرد زمانی که پیرزن به خانه می رسید، کوزه نیمه پر بود. دو سال تمام، هر روز زن این کار را انجام می داد و همیشه کوزه ای که ترک داشت، نیمی از آبش را در راه از دست می داد.
کوزه سالم خیلی به خودش می بالید. ولی کوزه ترک دار از این که تنها می تواند نیمی از وظیفه اش را انجام دهد خجالت می کشید .
پس از دوسال سرانجام روزی کوزه ترک دار در کنار جویبار به زن گفت: من از خویشتن شرمسارم. زیرا این شکافی که در پهلوی من است، سبب نشت آب می شود و زمانی که تو به خانه می رسی، من نیمه پر هستم.
پیرزن لبخندی زد و به کوزه ترک دار گفت:
آیا تو به گل های زیبایی که در این سمت جاده روئیده اند (یعنی سوئی که تو هستی) توجه کرده ای؟ می بینی که در سوی دیگر جاده گلی نروئیده است.
من متوجه شکستگی تو بودم، و برای همین در این طرف جاده مقداری تخم گل کاشتم تا هر روز که از جویبار به خانه بر می گردم تو آنها را آب بدهی.
دو سال تمام، من از گل هائی که اینجا روئیدهاند چیدهام و خانهام را با آن ها آراستهام. اگر تو این ترک را نداشتی، هرگز این گل ها و زیبائی آن ها به خانه من راه نمی یافت.
هر یک از ما شکستگی خاص خود را داریم ولی همین کاستی ها و عیب هاست که زندگی ما را دلپذیر و شیرین می سازد.
ما باید انسان ها را همانگونه که هستند بپذیریم و خوبی هایشان را جستجو کنیم .
یادتان باشد گل هائی که در سمت شما روئیده اند را ببوئید.
از کاستی های خود نهراسیم زیرا خداوند در راه زندگی ما گل هائی کاشته است که کاستی های ما آن ها را می رویاند.
منبع :اینترنت