مرداب از رود پرسید :
چگونه زلال شدی ؟
رود گفت :
گذشتم ...
به رودخانه حسودیم میشه ، پیوسته جریان داره .
بی هیچ شکایتی تنگنای دریچه را پشت سر میذاره و از بین پره های سخت عبور می کنه...
هر جا سدی بزنند چراغی روشن می شود...
چقدر مانده تا زلال شوم ؟
می نویسم ، پاک می کنم!
دوباره می نویسم باز پاک می کنم !
چرا دیگه این جا راحت نیستم ؟
کجا میشه آزاد بود ؟کی معنای آزادی را میشه فهمید ؟
بخشش می کنم :
آ
زا
دی
سه بخشه !
از این کلمه همین را می دانم !
بچه که بودیم والدین برامون تصمیم می گرفتند . چی بپوشیم ، چی بخوریم ، کجا بریم ، کی برگردیم و ...
بزرگ که شدیم بچه ها برامون تصمیم می گیرند!
کی خودمون تصمیم می گیریم؟!
چه سختند این زنجیرهای تعهد و مسئولیت و شان و منزلت !
وقت این نرسیده که در تعریف " تعهد و مسئولیت" تجدید نظر کنیم ؟
به گمانم نباید بار معنایی متعهد بودن و مسئولیت پذیر بودن اون قدر سخت باشه که به اصلش لطمه ای برسه .
منکر " ما " شدن نیستم اما باید جایی برای " من " بودن هم گذاشت .
در این زمینه حرف های زیادی برای گفتن دارم ...