آن شب ماه شعبان نیمه شد و ماه تمام متولد و امشب ماه شعبان نیمه می شود و ماه تمام ؛ پرده می پوشد .
شهر را آذین بسته اند و امشب و فردا کسبه ی بازار با سخاوت تمام شیرینی پخش می کنند! پسرم از من می پرسد
ــــ پس کی می آید ؟
و من پاسخ می دهم هر وقت که ما آماده شدیم .
ــــ ما کی آماده می شویم ؟
ــــ هر گاه که به قدر کافی زلال شدیم .
در نیمه تمام می شود ( رخ می نماید ) اگر ما تماما زلال شویم .
خانه ام آشفته بازاری است که تمنای میهمان دارد ! ورودی کوچه را بسته ام و در انتظار آمدنش ؛ طاق را ریسه می بندم !
عنکبوت ها جای جای دلم را حجله بسته اند و من برای آمدن عروس پروانه ها اسپند دود می کنم ! آن قدر دود اسپند و غبار غلیظ غفلت با هم آمیخته اند که خمار شده ام و آمد و شدها را نمی بینم !
چاوشی می خوانم و به پیشوازش می روم اما باز این غبار لعنتی ؛ مانع دیدار می شود و من ناکام از دیدنش به انتظار جمعه ای دیگر می نشینم.
از صیقلی بودن آینه است که چهره در آن زیباست ؛ برکه زلال است که درختان سر به فلک کشیده در آن طنازی می کنند ؛ از صافی آسمان است که ماه زیبا در آن می درخشد و از آرامش دریا است که آسمان به راحتی در بستر آن غنوده است ...
اگر نوری در دلم نمی تابد ؛ گناه از خورشید نیست ؛ این سردی و تاریکی از دل من است که روزنه ای به آفتاب ندارد فقط یک پنجره کافی است تا تابش گرمابخشش را در جام دل حس کنم .
می پندارم که تمام عمر را مانند کرم کوچک ابریشم ؛ فقط قفس بافتم و در آرزوی پرواز بودم .
عید بر همه مبارک باد
پ.ن.
از این که نتونستم مدتی به همه سر بزنم عذر می خوام انشاالله اگه عمری باقی باشه جبران می کنم