سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قاعده این بازی چنین است که بایستی پنج توپ را در آن واحد در هوا نگهدارید و مانع افتادنشان بر زمین شوید.

جنس یکی از آن ها از لاستیک بوده و باقی شیشه ای هستند .
پر واضح است که در صورت افتادن توپ پلاستیکی بر روی زمین ، دوباره نوسان کرده و بالا خواهد آمد ،
اما آن چهار توپ دیگر به محض برخورد ، کاملا شکسته و خرد می شوند.

آن چهار توپ شیشه ای عبارتند از :
خانواده ، سلامتی ، دوستان و روح خودتان
و توپ لاستیکی همان کارتان است .

کار را بر هیچ یک از عوامل فوق ترجیح ندهید، چون همیشه کاری برای کاسبی وجود دارد ولی دوستی که از دست رفت دیگر بر نمی گردد، خانواده ای که از هم پاشید دیگر جمع نمی شود،‌ سلامتی از دست رفته باز نمی گردد و روح آزرده دیگر آرامشی ندارد.


نوشته شده در  سه شنبه 91/3/30ساعت  12:0 عصر  توسط بهار 
  نظرات دیگران()

اعتماد
تا چندی پیش گمان می بردم ؛ برای حفظ رابطه هایی نظیر رابطه ی خواهر و برادر ، فرزند و والدین ، همسران ، دوستان ؛ نیاز به مواد نگهدارنده نیست . اعتماد که باشد رابطه ها فاسد نمی شوند . رابطه ها وقتی خراب می شوند که اعتماد از کف برود !

ستون های اعتماد روی پایه های صداقت بنامی شود. کافیست صادق باشی تا معتمد شوی . مهربان که باشی صداقت خود به خود می آید .
مهربانی بیانگر تأدیب نفس و عزت نفسی عظیم است. مهربانی نشانه قدرت است نه ضعف.

این ها عقاید قبلی ام بودند اما الان خیلی مطمئن نیستم که این گونه باشد . در حد نظریه خوبست ، اما عملا ثابت نشده و جای تامل دارد!!!
برای رد یک نظریه ، یک مثال نقض کافیست .
 
بچه که بودم خانم مسنی به مادرم گفت :
" راز بر قلب زن سنگینی می کند" !!
آن روز مفهوم این عبارت را درک نکردم ...

بزرگتر که شدم یاد گرفتم وزن اجسام همان تاثیر جاذبه ی زمین بر آن هاست. کنجکاو شدم تا تاثیر جاذبه ی زمین بر راز را کشف کنم و درک درستی از وزن اسرار بر قلب داشته باشم ! و مهم تر این که اسرار چگونه می توانند بر قلب زن سنگینی کنند؟!!
امروز سال ها از آن لحظه و آن صدا می گذرد و متوجه شدم راز را وزنی نیست بلکه قلب ها کوچک اند و زبان ها قفل و بند ندارد! زن و مرد هم نمی شناسد .

  اسرار نیز مانند بقیه ی حرف هاست ؛ تنها نسبت به حجم کلماتی که آن را در بر می گیرند چگالی کمتری دارند! اما سنگینی رازها بر قلب ؛ بستگی به چگالی قلب دارد!

اگر قلب تنگ و کم حجم باشد چگالی قلب زیاد می شود  آن گاه راز چون نفت بر آب موج می زند و خودنمایی می کند .

ولی اگر قلب و سیع و سبک و رقیق باشد چگالی اش کاهش می یابد. پس راز می تواند در عمق جان نفوذ کند و قلب آرامگاه مطمئنی برایش خواهد بود و جایگاه امنی برای حرف های نگفته فراهم می سازد ...

حرف هایی که گاهی نه میتوانی در بندش کنی و نه می توانی آزادش بگذاری! یا بنابر مصلحت اندیشی ؛ هر جا و نزد هر کس ؛ یارای گفتنش نیست !

پس برای معتمد بودن باید قلبی وسیع داشته باشی.


پ . ن :
فکر می کردم در یک رابطه ی درست ؛ حرف اول و آخر را صداقت می زند و صداقت قادرست اعتماد را در چشم دیگران به صلیب بکشد . یقین داشتم اعتماد کلید گشودن بند فاصله ها میان افراد باشد.
 خیالات برم داشته بود ...فقط فکر می کردم ...

گاهی اشخاصی به آدم اعتماد می کنند که اصلا انتظارش را ندارید و و زمانی برعکس ...!!

خوشحالم که هیچ وقت سر توی زندگی کسی نکردم . گفتند ، شنیدم و شنیده ها را به خاک سپردم و بازگو نکردم ...
نگفتند ، نخواستم که بشنوم ، ناخنک هم نزدم . وسوسه هم نشدم از چیزی سر در بیارم.

شکر ...


نوشته شده در  پنج شنبه 91/3/25ساعت  2:15 عصر  توسط بهار 
  نظرات دیگران()


آدم هایی وجود دارند که به نظر می رسد همیشه به دنبال نزاع و ستیزند .
اگر با آن ها برخورد کردید ، دور شوید ،
در گیری آن ها با شما نیست ، با درون خودشان است .

در برابر انتقادات :
اگر نادرست بود بی اعتنا باشید .
اگر غیر منصفانه بود ، عصبانی نشوید .
اگر از روی نادانی بود ، لبخند بزنید .
اگر عادلانه بود ، از آن درس بگیرید .

سکه ها همیشه سر و صدا می کنند ...
اما پول های کاغذی همواره ساکتند .
پس وقتی ارزش شما زیاد می شود ، ساکت و فروتن باقی بمانید.

اگر قبل از آمدن کسی خوشبخت بوده اید . بعد از رفتنش هم می توانید خوشبخت باشید .

چهره ی هیچکس دست خودش نیست پس هیچگاه از آن ایراد نگیرید .همه زیبا هستند اما هر کسی قادر به دیدن آن نیست .

مهم نیست چقدر امکانات دارید . اگر ندانید چگونه از آن ها استفاده کنید ، هیچ گاه کافی نخواهند بود .

هرگز به کسی که به شما دروغ می گوید اعتماد نکنید .هرگز به کسی که به شما اعتماد می کند دروغ نگویید .

بیاموزید زندگی خصوصی تان را خصوصی نگه دارید ، در غیر این صورت دیگران زندگی شما را وسیله ی سرگرمی خود خواهند کرد .

زندگی مرا بارها در هم کوبیده ، چیزهایی دیده ام که هیچگاه نمی خواهم دوباره ببینم ، اما از یک مسئله مطمئنم ، هرگز روی زمین نخواهم ماند ، همیشه بلندخواهم شد ، هرگز و هرگز و هرگز تسلیم نخواهم شد.

من به خودم مثل یک مداد رنگی نگاه می کنم ، شاید رنگ مورد علاقه ی تو نباشم ، اما می دانم روزی ، برای کامل کردن نقاشی ات به من نیاز پیدا خواهی کرد .

اگر بیش از حد وقت خود را صرف بودن با کسی کنید که با شما مانند یک گزینه رفتار می کند ، شانس یافتن کسی که با شما مانند یک اولویت رفتار کند را از دست خواهید داد .
مانند یک عقاب باشید ...

وقتی باران می بارد همه پرندگان به سوی پناهگاه پرواز می کنند به جز عقاب که برای دور شدن از باران در بالای ابرها به پرواز در می آید . مشکلات برای همه وجود دارند اما طرز برخورد با آن است که باعث تفاوت می گردد. بلند پرواز باشید .

وقت رایگان است اما بسیار قیمتی .
نمی توانید صاحبش باشید ، اما می توانید از آن استفاده کنید . نمی توانید نگهش دارید ، اما می توانید صرفش کنید .اگر از دستش دادید هرگز قادر نخواهید بود آن را بر گردانید .

یک زن قوی کسی است که عمیق احساس می کند و استوار عشق می ورزد . اشک هایش به فراوانی خنده هایش جاری می شود .
یک زن قوی هم لطیف است هم محکم ، هم اهل عمل است هم معنویت ...
یک زن قوی در ماهیت خود هدیه ای است یه جهان ...

قوی بودن به این معنا نیست که باید در یک زد و خورد مبارزه کنید .قدرت واقعی یعنی آن قدر عاقل و بالغ شده باشید که از کنار حرف های پوچ و غیر و منطقی آدم های مزاحم و آشوبگر با بی توجهی و بی محلی رد شوید .

وقتی وارد روزهای سخت زندگی خود می شوید و از آن رهایی می یابید ، به اطراف خود بنگرید . آن هایی که هنوز کنارتان مانده اند دوستان واقعی تان هستند.


نوشته شده در  دوشنبه 91/3/22ساعت  8:46 صبح  توسط بهار 
  نظرات دیگران()

 


یعنی الانه که دلم میخاد به اونایی که نشناخته و فکر نکرده پای صندوق های رای می رند
و احساساتی میشند و رای می دهند ؛ بد و بیراه بگم ...
... استغفروالله ...


نوشته شده در  شنبه 91/3/20ساعت  8:47 صبح  توسط بهار 
  نظرات دیگران()



(وَلاَ تَجْعَلُوا اللهَ عُرْضَةً لاَِیْمَانِکُمْ أَنْ تَبَرُّوا وَتَتَّقُوا وَتُصْلِحُوا بَیْنَ النَّاسِ وَاللهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ)

خدا را در معرض سوگندهاى خود قرار ندهید; و براى اینکه نیکى کنید، و تقوا پیشه سازید، و در میان مردم اصلاح کنید (سوگند یاد ننمایید). و خداوند شنوا و داناست.(224/بقره)



آیه مذکور مردم را از قسم خوردن، حتّى در کارهاى خوب نهى کرده، و به آنها سفارش مى کند قسم را ترک کنند.

بسیاری از مردم به راحتی قسم میخورند، راست یا دروغ.
در حالیکه قسم خوردن اگر راست باشد مکروه است و اگر دروغ باشد حرام و از گناهان بزرگ است.


نوشته شده در  شنبه 91/3/20ساعت  8:36 صبح  توسط بهار 
  نظرات دیگران()

داستان کاریکاتورهای روزنامه دانمارکی علیه پیامبر اسلام را که فراموش نکرده اید. همه معترضان می شکستند، می سوزاندند، پاره می کردند، فحش می دادند، تحریم می کردند، فریاد می زدند و بر سر و سینه می کوبیدند. اما یک جانباز در تهران کاری کرد که باید تمام قد ایستاد در مقابل این همه شعور و شرف و انسانیت ...
در آن رونقی بازار زدن و شکستن و خرد کردن و تحریم کردن، یک جانباز در تهران رفت روبروی سفارت دانمارک یک سکو گذاشت. بعد رفت بالای آن. او هنر نقاشی و رنگ و بومش را هم با خودش برده بود. او می توانست پرچم آتش گرفته دانمارک را نقاشی کند یا هر نقاشی لبریز از خشم و نفرت را. اما او همه هنرش را ریخت روی بوم و زیباترین تصویر را از حضرت مریم ترسیم کرد. او با مهربانی تمام، ظرفیت یک مسلمان را به رخ همه کشید. او ثابت کرد اعتراض فقط در شکستن و آتش زدن نیست. خلق زیبایی می تواند نماد یک اعتراض باشد.

کاش از آفتاب یاد میگرفتیم
که بی دریغ باشیم در غم ها و شادی هایمان
حتی در نان خشکمان
و کاردهایمان را جز برای قسمت کردن بیرون نکشیم....

مسلمانی

منبع : اینترنت


نوشته شده در  پنج شنبه 91/3/18ساعت  7:49 صبح  توسط بهار 
  نظرات دیگران()

من مردم و به همان اندازه از استراحت سهم می برم که چشم های تو!
دردآور است که من سحرخیز باشم و تو تا لنگه ظهر بخوابی!
پول هایم بیشتر از خستگی بدنم به چشم هایت می آیند.
تأسف بار است که باید کفه بدبختی های خودم را برای بالا بردن خوشبختی های تو سنگین تر کنم.


مردپیام دکتر شریعتی برای روز زن


!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
............................
..................
..........
....
.

آتش بس ...
فقط همین چند روز را آتش بس اعلام می کنم .




در پاسخ به نوشته ی فوق_ که روز زن برایم نوشته شده بود _ مطلبی آماده کرده بودم اما از گذاشتنش منصرف شدم .
راستش از رافت زنانه به دور بود که ویرانگر شادی ها باشم و این روز فرخنده را با گلایه و شکوه های تکراری و همیشگی ، تلخ کنم .
حرف نزده را همیشه میشه زد .
لذا جنگ میان پنبه و آتش را به بعد موکول می کنم و برای همه ی مردان و پدران مهربون آرزوی شادکامی و سلامتی می کنم .

روز همه ی همسران و پدران خوب و متعهد مبارک ... خدا قوت ... از این که بار زندگی را به دوش می کشید ممنون ...
پیشاپیش جوراب ها مبارک تون باشه ! انشا الله به سلامتی و دل خوش مصرف کنید !
دنیا براتون شاد و شیرین و لذت بخش باشه .


نوشته شده در  شنبه 91/3/13ساعت  4:53 عصر  توسط بهار 
  نظرات دیگران()

زنه سکته ناقص میکنه
شوهرش میگه: تو چرا هیچ کاری رو درست انجام نمیدی؟

*****************
یه سواله که خیلی وقته ذهنم رو مشغول کرده....
چرا با اینهمه پیشرفت تکنولوژی
 
نوار غزه به سی دی تبدیل نشده؟؟

*****************
 هیچ چیز را چشم بسته قبول نکنید !
 
حتی سخنان بزرگان را...
 
بزرگمهر میگفت: سحرخیز باش تا کامروا شوی...
 
دروغ میگفت...
 
باور نکنید
 
هر کی سحرخیز بود

یا کله پز شد یا نانوا...

*****************
من آخرش با یخچال ازدواج می کنم!
وقتی خوشحالی میری در یخچالو وا میکنی!

وقتی ناراحتی میری در یخچالو وا میکنی!

وقتی کسلی میری در یخچالو وا میکنی!

داری با تلفن حرف میزنی میری در یخچالو وا میکنی!

... وقتی نمیدونی چته! میری در یخچال و وا میکنی!

و...

آخه موجود اینقدر سنگ صبور !!
 
 اینقدر محرم؟ اینقدر با حوصله!!

 *********************
 ما همون نسلی هستیم که وقتی بمیریم هم

باید از اون دنیا به مامانمون زنگ بزنیم

بگیم رسیدیم!!

******************
به نسل های بعدی بگویید: نسل ما نه سر پیاز بود و نه ته پیاز...
 
نسل ما خود ِ پیاز بود که هرکی دیدمون، گریه کرد...

لبخند


نوشته شده در  چهارشنبه 91/3/10ساعت  11:0 صبح  توسط بهار 
  نظرات دیگران()

وقتی پس از مدت ها دوری به زادگاهت بر می گردی و به محله های قدیمی شهر سر میزنی تازه متوجه میشی چقدر همه چی تغییر کرده ( مثل اینایی که بعد از سی سال به ایران بر می گردند و همه چیز براشون تازگی داره !!) مثل الان من .
بعد از مدت ها امروز فرصتی دست داد تا به لینک هام سری بزنم .
جالب بود ...
بعضی ها ساعت وبلاگ شون متوقف شده بود و مدت هاست که به روز نکرده بودند.
بعضی ها آدرس شون را عوض کردند و خبر نداده بودند.
عده ای هم صاحب خونه جوابشون کرده بود .
تعدادی هم بی خبر و بی نام نشون رفته بودند .
عده ای را هم دیگه نمی شناسم ؛ آدرس درسته ، اما اهل خونه غریبه است .
چندتایی عنوان وبلاگ شون عوض شده بود و چندتایی هم نویسنده اش تغییر کرده بود .
قالب ها تازه شده بود یا نگارش ها عوض شده بود .
بعضی ها هم به روزند خوب می نویسند اما نمی دونم چطوری سر از لینکستان من در آوردند !!( کی و کجا و برای چی لینک شون کردم یادم نمیاد )
عده ای هم می نویسند اما رمزدار ... ما هم که نامحرم !!!
یه عزیزایی هم رفتند و پشت سرشونم نگاه نکردند . (چقدرازشون دلگیرم )
انگشت شماری هم بودند که علیرغم میل باطنی شون مجبور شدند که بار سفر ببندند و از این دیار مجازی برند ( مثل زینب نازنین و جواد عزیز )... دلم براشون تنگ شده .
یه بی معرفتی هم هست ؛ اما می خواهد که نباشه . چه جوری می تونه ، نمی دونم ! ( همیشه می گفت محتاج مادرانه هاتم ... دیگه دعاش نمی کنم !)

چیز عجیبی نیست همیشه برای پذیرش تغییرات آماده ام .
بنویسند ، ننویسند ، برند ، بمونند ، برند و آدرس نذارند ... برند و آدرس بذارند ... بی نام بنویسند ، با نام بنویسند ، باشند ، نباشند ، می خواهد که نباشند و...
اینا یعنی آزادی ، کلمه ای که شدیدا به آن معتقدم ...
خیلی خودمانی بگم ؛ هر کس ، هر جور راحته...


اینا را گفتم تا بگم فرصتی شد دستی به لینک هام بکشم و گرد گیری کنم .
آدرس ها را تجدید کردم ، عناوین وبلاگ ها را تغییر دادم و در پاره ای موارد حذف کردم.
از حضور همه شون عذر میخوام.
یادها و خاطره ها ماندگارند.


نوشته شده در  چهارشنبه 91/3/3ساعت  11:3 صبح  توسط بهار 
  نظرات دیگران()

الهی سوگند به بلندی درخت چنار و به ترشی رب انارمناجات
ترحمی بنما بر این بنده بی بخار بی کارو بی عار
که دمارش را بر آورده روزگار.
ای خالق مدرسه و ای به وجود آورنده فرمول های حساب و هندسه!
ای خدای عزیزم بیزارم از این نیمکت و میزم
دانش آموزی سحر خیزم که هر روز صبح زود ساعت 10 از خواب برمی خیزم
و روز های شنبه تا پنجشنبه اغلب از مدرسه می گریزم
که من انسانی نحیفم و در کلاس درس بسیار ضعیفم
اگر چه نزد معلم و دانش آموزان خیلی خوار و خفیفم
ولی خارج از مدرسه به هرکاری حریفم
ای خالق شهرستان های کرمان و یزد و رشت نمره انضباط مرا داده اند هشت
دیگر به چه امیدی می توان سر کلاس درس نشست؟
آن جا که معلم هم نمی کند گذشت
چه کنم اگر سر نگذارم به کوه و به دشت؟
الهی می دانی که من کیستم
هر چند که دانش آموزی فعال ودرس خوان نیستم
ولی چه قدر عاشق نمره بیستم.



نوشته شده در  جمعه 91/2/29ساعت  7:45 عصر  توسط بهار 
  نظرات دیگران()

<      1   2   3   4      >
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
بهار هفت ساله شد!
حسین پناهی
[عناوین آرشیوشده]
 
  • کلمات کلیدی :