شاید این حکایت را شنیده باشید اما دوباره شنیدنش خالی از لطف نیست.
در زمانی دور ، حاکمی که نمی دونم ستمگر بوده یا نه ؟!! خزانه ی حکومتش خالی میشه ؛مضطر و پریشان ، برای رسیدگی به این مشکل ، مشاورش را فرامی خواند و از او چاره جویی می کنه .
مشاور وقت با آرامش خیال به حاکم میگه ؛ این که مشکل لاینحلی نیست و اصلا جای نگرانی ندارد ؛ سپس پیشنهاد بستن خراج بر روی یکی از پل های اصفهان را مطرح می کنه .
حاکم وقت با امتناع از پذیرفتن این پیشنهاد ، از اعتراض مردم و پیامد های آن ، ابراز نگرانی می کنه ...
خلاصه با تائید مبلغ کمی به عنوان خراج ، رضایت میده و دستور گرفتن خراج از مردمی که قصد عبور از پل را دارند ، صادر می کنه ...
اولش یه کمی اعتراض و نق و نوق ؛ اما بعد از چند روز موضوع عادی شده و عابرین مبلغ مشخص شده را می پرداختند ...
مدتی می گذره و مشاور از حاکم می خواد که ؛ مبلغ خراج را بیشتر کنه .
این بار حاکم بیشتر از قبل اظهار نگرانی و ترس می کنه و معترف میشه که افزایش خراج مساوی است با اعتراض وسیع مردم و متزلزل شدن پایه های حکومت .... اما مشاور به او اطمینان خاطر میده و مسئولیت عواقب طرح پیشنهادی اش را بر عهده می گیره ؛ بالاخره حاکم راضی میشه و رای افزایش عوارض صادر میشه .
خلاصه با اندکی اعتراض مردم ، دوباره موضوع عادی می شه و عابرین برای عبور دست به جیب می شدند!!
این افزایش خراج به همین منوال ادامه پیدا می کنه و کسی صداش در نمیاد .
مشاور برای اثبات این که مردم بسیار مطیع و رام اند و به رای حاکم هیچ گونه اعتراضی ندارند ؛ نزد حاکم میاد و میگه :
علاوه بر اخذ خراج و عوارض ، به هر رهگذری یک ضربه شلاق هم بزنند!!
حاکم با وحشت زیاد ، به شدت با پیشنهاد جدید مشاور مخالفت می کنه و از مقابله ی جدی مردم با این رای ابراز نگرانی می کنه و مشاور را متهم به قصد براندازی حکومت می کنه.
اما دوباره با دلگرمی های مشاور ؛ تن به صدور رای مذکور میده .
این بار هم با کمی سرسختی ، دوباره موضوع عادی می شه !!!
حاکم با تعجب بسیار از این همه انعطاف پذیری مردم تصمیم می گیره که خود از نزدیک ، وضعیت موجود را مشاهده و بررسی کنه ...
لذا روی پل مذکور رفته و با مشاهده ی ازدحام جمعیتی که برای عبور از روی پل ، منتظر نوازش ضربه ی شلاق بودند ، از مردم می خواد که در صورت وجود هر گونه مشکل و کمی و کاستی ؛ آن را مطرح کرده تا حاکم شخصا به آن رسیدگی کند !!!!
مردم با کف و دست و هورا ؛ اظهار رضایت کرده !! سپس یکی از حضار از وسط جمعیت می گه : مشکل خاصی نیست ، فقط اگه تعداد ضاربین را بیشتر کنید بهتره !!! این طوری از ازدحام جمعیت کاسته شده و ما کمتر معطل خواهیم شد !!!
پی نوشت :
در این حکایت اندکی دخل و تصرف شده (فقط اندکی ) اما از اصل موضوع کاسته نشده است