سفارش تبلیغ
صبا ویژن

‍فقط زیاد نخورید

قرار نبود پنج تا بشیم می خواستیم چهار تا بمونیم اما پنجمی هم از راه رسید..... با همسرم قرار گذاشته بودیم که " فرزند کمتر ، زندگی بهتر " اما بعد از نه سال ، من بد عهدی کردم و پنجمین عضو را به خانواده اضافه کردم ...........
من در این یک سال به اندازه ای که برای اون دوتا وقت صرف کرده بودم برای عضو جدید هم وقت گذاشتم.
گاهی سعی کردم که مهرش را به دل همسرم بیندازم شاید بهش علاقه مند بشه اما خیلی افاقه نکرد منم - مثل همیشه - برای پذیرفتن چیزی که باب میلش نیست ، اصرار نکردم.
براش اسم انتخاب کردم و شناسنامه اشو تکمیل کردم حالا امروز بهــــــــــار من یک ساله شد ...
تولدش مبارک ...

یک سال گذشت ............

نمی دانم این چه آتشی است که زبانه هایش مرا به سوختن محکوم کرده است و من به چه شوقی ، خاکستر شدن را برگزیده ام ؟ شاید به امید این که بادی بوزد و خاکسترم ، بستر روئیدن جوانه ای شود که هزاران دانه در دل دارد....

نمی خواستم مثل قارچ بی ریشه باشم می خواستم با ریشه های عمیقی از انگیزه و هدف بنویسم می خواستم خود باشم و خود بمانم .
همیشه دلم می خواست یک پل ارتباطی بین افکار و عقاید خود با دیگران داشته باشم (‌منهای جنسیت اشخاص) اما این ، بدون مصاحبت و گفتگو با دیگران امکان پذیر نبود ( به خصوص ، برای یک زن ) ؛ اما این جا مقدور شد .

پی نوشت :

سفر را با همسفر خوش است و داشتن همسفرانی چون شما دوستان ، سختی راه را بر من هموار کرد .

در این یک سال دوستان زیادی پیدا کردم ، خواهر و خاله و دوست شدم و به مجازی بودن شون بسنده کردم و جنسیت شون اصلا برام مهم نبود فقط اندیشه هاشون برام ارزشمند بوده و هست و صد البته نجابت و پاکی و صداقت شون ؛ و معتقدم که لااقل ، این جا با نگاه پاک انسانی و فارغ از وسوسه های شیطانی به هم بنگریم.

هرگز شناسنامه ی وبلاگ کسی را باز نکردم هنوز در مورد بعضی ها نمی دونم خانم اند یا آقا ؟

بر اصل « احترام به عقاید دیگران» پای بندم و سعی کردم کسی را آزرده خاطر نکنم اما انسانه دیگه ، نمی دونم شاید کسانی باشند که خاطر عزیزشون را مکدر کردم اگه حلالم کنند ازشون سپاسگزارم .

غیر از یکی دو تا و بلاگ که خودم تقاضای تبادل لینک دادم ، بقیه خودشون خواستند و من چشم بسته قبول کرده و به عقایدشون احترام می گذارم ؛ اما یکی دوتا را به دلایلی مجبور به حذف شون شدم که امیدوارم منو ببخشند .

راستی این رخت نو که بر تن کلک بـهـــــــــــار می بینید کادوی فاطمه ی عزیز است که از لطف شون بسیار متشکرم.

سر جمع ؛ از ورود پنجمین عضو به خانواده ، پشیمان نیستم و بسیار خوشحالم.


نوشته شده در  دوشنبه 86/12/20ساعت  6:49 عصر  توسط بهار 
  نظرات دیگران()

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
بهار هفت ساله شد!
حسین پناهی
[عناوین آرشیوشده]
 
  • کلمات کلیدی :