سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 روزهای اول وقتی به خانه می آمدم به شدت عصبانی بودم با خودم فکر می کردم که عجب آدم کله شق و خود خواهی ، که برای دیگران و افکارشان هیچ ارزشی قائل نیست حتی یک روز وقتی به منزل برگشتم به او تلفن زدم و محترمانه گفتم که: شما برای اندیشه ی دیگران هیچ ارزشی قائل نیستید با این که در  جلسات، مصرانه نظر دیگران را می پرسید اما کار خودتان را انجام می دهید و او با صبوری گفت که چنین نیست اما من در دلم گفتم : بله همینطور است اما شما از سر یک دندگی و خود خواهی ، نمی خواهید که بپذیرید .
خودش معتقد بود که دوست شما همان دشمنی است که هنوز او را نشناخته اید. در واقع همین طور هم بود و "پشت اون ستاره ی حلبی قلبی از طلا قرار داشت"  و من این مطلب را بعدا ها متوجه شدم .
در غیاب آقای رئیس ؛ از سر شیطنت او را ارباب خطاب می کردم و چندان از هم صحبتی با او لذت نمی بردم . جلسات اولیه ایی که با او داشتم به بحث ومخالفت و جلسات بعدی به سکوت گذشت و من کما کان به کارم ادامه می دادم و برای پیشبرد اهدافم ،هر جا لازم بود از در سماجت و سرسختی وارد می شدم ، پس ازمدتی متوجه تسلط و مهارت و تجربه ی او شدم او در شکوفا کردن استعدادهای دیگران بی نظیر بود حتی در صحبت کردن با دیگران،رشته ی کلام را به سمتی هدایت می کرد که در شخص خلاقیتی بیافریند  به مرور زمان متوجه شدم که تسلط او به امور باعث می شد تا با طرح ها و اندیشه های دیگران مخالفت کند و به قول معروف چیزی که او در خشت خام می دید ما در آینه نمی دیدیم او با تبحری باور نکردنی بدون این که از قبل زمینه ی ذهنی داشته باشد همه ی ابعاد آن طرح را در نظر می گرفت وشخص را به سمت شناخت و حذف موانع هدایت می کرد و راه را برای انجام کار هموار می ساخت  . گرچه مهارت و تجربه و تسلط خاصی به امور محوله داشت اما هیچ وقت ادعایی نداشت . فوق العاده مودب و در احترام گذاشتن به دیگران پیشگام  بود اما در کار بسیار جدی و سرسخت ، در برنامه ریزی چنان دقیق بود که در طی سال هایی که با هم کار می کردیم برای کسی موقعیت ِکم کاری و وقت کشی به وجود نیاورد . اگر چه کار سهل و آسان نبود ولی او فوق العاده پر انرژی و عاشق کارش بود ؛ و این عشق و اشتیاق بی نظیر او ،همه را سر شوق آورده بود به گونه ای که همه بدون توقع و نق زدن به سختی تلاش می کردند. . با تمام قوانین به خوبی آشنا بود و همین حربه ی مناسبی بود که اجازه ندهد که کسی به خود یا کارمندانش زور بگوید. در مقابل انجام کار های غیر قانونی انعطاف نا پذیر، ولی در حل مشکلات کارمندانش بسیارمنطقی بود .
این جمله را از متصدیان امور امروزی زیاد شنیده ام که :" کار باید فی سبیل الله باشد"  و در آمد آن چندان مهم نیست که خود کار؛ و از این جور شعارها ، گرچه کارکردنش نمود ِ واقعی ِ فی سبیل الله بود ولی به هماهنگی کار و حقوق آن اهمیت می داد.کمتر کسی را دیده بودم که بهای هر چیزی را به اندازه ی واقعی خودش بداند اما او ازمعدود کسانی بود که ارزش هر چیزی را به فراخورِ خودش، می دانست . 
 اکنون یک هفته است که رئیس من در محل کار خود حضور ندارد نه این که خودخواسته باشد ؛ بلکه به بهانه ی استفاده از نیرو های جدید(و صد البته هم خط و مشی بودن هم بی تاثیر نبود !!!) او با همه ی قابلیت ها و مهارت ها و پرونده ی درخشانش رفت و کسی به خود زحمت ارزیابی کارهایش را ندادند، نخواستند بدانند که او در پیشبرد اهداف آموزشی چه تاثیربه سزایی داشته است .همه ی دست اندرکاران به خدمات ارزنده و شایان او واقف بودند اما تنها اشکالش تعهد و دلسوزی او به جامعه بود .
می دانم که او با توانایی هایی که دارد هر کجا باشد موفق خواهد بود و من متاسفم ، نه برای او، بلکه برای خودم و سازمانی که در آن کار می کنم برای از دست دادن نیروی کاردان و کارآمدی چون او. از دست دادن این چنین نیروهایی و پیدا کردن جایگزینی مناسب ؛ حامل صرف هزینه و وقت و انرژی زیادی خواهد بود . بودن او و امثال او در ادارات و سازمان های ما مانعی برای سقوط  ارزش هاست و جای خالی آن ها و تجربیات و مهارت هایشان همیشه حس خواهدشد .
 او رفت و با رفتنش سوالات بی جوابی را برای من باقی گذاشت .
چند سال طول خواهد کشید که شخصی با مهارت و تجربه و تسلط ایشان متصدی امر مهمی چون آموزش شود؟
در انتخاب افراد عملا چه معیارهایی مد نظر است؟ آیا همین که از لحاظ سیاسی در یک خط و مشی باشند کافی است ؟ داشتن یک ایده ی سیاسی مشترک در همه ی مواقع، برای پیکر نیمه جان این مملکت کارساز است ؟  تخصص ومهارت و تبحر و تجربه در چندمین پله نردبان گزینش افراد قرار دارد؟ آیا تغییر وتحولات نا به جا و بدون برنامه ریزی، عاملی در رکود کشور نیست ؟
حذف نیروی ناکارآمد قابل توجیه است اما کسی که خدمات شایانی انجام داده و ذهنی انباشته از خلاقیت  دارد ، بنا بر چه توجیه منطقی باید حذف شود
؟
چه موقع باند و باند بازی جای خود را به شایسته سالاری خواهد داد؟ آیا وقت آن نرسیده که کمی دلسوزانه و با درایت کار را به کاردانش بسپاریم؟
چه بهایی باید پرداخته شود تا یک نیروی کم تجربه به یک فرد کار آمد و با تجربه و کاردان تبدیل شود ؟ آیا این عزل و نصب های غیر ضروری ، عملا رشد ادارات و سازمان ها را به تعویق نمی اندازد ؟
ضرر این تغییرات در سازمان هایی مثل آموزش و پرورش غیر قابل جبران است چون طیف وسیعی از افراد را تحت الشعاع قرار می دهد. اگر فقط یک ساعت وقت لازم باشد تا شخصی خود را در پست جدیدش پیدا کند ؛ آن یک ساعت اتلاف وقت و هزینه و انرژی را در تعداد عوامل و دانش آموزان زیر مجموعه اش ضرب کنید تا متوجه عمق فاجعه شوید



نوشته شده در  شنبه 86/5/20ساعت  11:14 عصر  توسط بهار 
  نظرات دیگران()

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
بهار هفت ساله شد!
حسین پناهی
[عناوین آرشیوشده]
 
  • کلمات کلیدی :