ای خوبی خوب
اینک با دامنی پر از خوب ترین گوهرهای زمانه
دستی پر از زیباترین زیورهای زمین آمده ام
تا همه را
هر چه را اندوخته ام
به معبد پاک تو ای الهه ی مهر،
مهراوه ی قدسی من وقف کنم
من از معراج آسمان ها می آیم
همه ی طبقات زمین را گشته ام
در دل ستاره باران نیمه شب های روشن ومهربان تابستان
برجاده ی کهکشان ، تاخته ام
صحرای ابدیت را در نوردیده ام
بال در بال فرشتگان ،در فضای پاک ملکوت شنا کرده ام
با خدایان، ایزدان ،با همه ی الهه های زیبای آسمان آشنا بوده ام
از هر جا ، از هر یک یادی یادگاری برایت هدیه آورده ام
از سیمای هر کدام ، زیباترین خط را ربوده ام
از اندام هر یک ، نازنین طرح را گرفته ام
از هر گلی ، افقی دریایی ، آسمانی ، چشم اندازی رنگی دزدیده ام
و با دست و دامنی پر از خط ها و رنگ ها و طرح های آن سوی این آسمان زمینی
از معراج نیم شبان تنهایی ، به دامان مهربان تو
ای دامن حریر مهتاب شب های زندگی ام فرود آمده ام
نشسته ام تا آن ودیعه ها که از آسمان ها آورده ام در دامن تو ریزم
ای خوبی خوب آیینه ی مهر
وسعت نامت به پهنای کهکشان زندگیم است ای مادر ای بهانه ی زیستن ای که محبتت مانند جویبارها روان و بی منت است .
شالیزارها با نام تو سبز می شوند مثل من که با وجودت رشد کردم . صبح ها همنوا با گنجشکان روز را برایم زمزمه کردی و........همه ی کلمات در وصف تو ناتوانند.
عزیزم خدا تورا از من نگیرد که من طاقتی برای بی تو بودن را ندارم.
نوشته شده در پنج شنبه 86/4/14ساعت 6:0 صبح  توسط بهار
نظرات دیگران()
لیست کل یادداشت های این وبلاگ