دلم گرفته.. کسی نیست؟!
کسی تکان بدهد باز چوب جادو را
که باد فوت کند توی قصه ام او را
دلم گرفته ... کسی نیست تا که پاره کند
طناب گردن باریک بچه آهو را ؟
کسی که پر بدهد از سکوت تلخ حیاط
کلاغهای غمم را و این هیاهو را
بگیرد از خلاء خوابهای نصفه شبم
صدای هق هق کابوسهای بی او را
دری که پشت سرش بسته بود باز کند
به قصه ام بدهد عطر خوب شب بو را
به قصه ای که پس از او ادامه داشته است
به سمت آخر ، جایی که مرگ ، چاقو را ...
به شکل دیگر قصه ...نمی توانم ...نه
ادامه می دهم این روزهای ترسو را
لیلا حیدری
عاشق طرز فکر ادمــــهـــا نشید ادمــــهـــا زیبا فکر میکنند زیبا حرف میزنند
امـــــــا
زیبا زندگی نمیکنند!
تهران! ولی عصر ترافیک مسخره!
تهران مانند زنی است که پاهایش را روی هم می گرداند و سیگار «کنت» می کشد، عینک دودی می زند و «ودکالایم» می خورد؛ «بی کینی» می پوشد و حمام آفتاب می گیرد، اما وقتی پای صحبتش بنشینید، از اُملّی و سبک مغزی و حمق و پرمدّعایی و شلختگی و ورّاجی او، آدم تا سر حدّ مرگ ملول می شود...!
دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن
در کجــای این فضای تنگ بی آواز
من کبوترهای شعرم را دهم پرواز؟
باخته ای..؟!
اگر زنی را نیافتهای که با رفتنش
نابود شوی
تمام زندگیات را باختهای
این را
منی میگویم
که روزهایم را زنی برده است جایی دور
پیچیده دور گیسوانش
آویخته بر گردن
سنجاق کرده روی سینه
یا ریخته پای گلدانهاش
باقی را هم گذاشته توی کمد
برای روز مبادا...
دلم می خواهد..!
دلم پرواز می خواهد،
دلم با تو پریدن در هوای باز می خواهد
دلم آواز می خواهد،
دلم از تو سرودن با صدای ساز می خواهد
دلم بی رنگ و بی روح است
دلم نقاشی یک قلب پر احساس می خواهد!
عشق!..؟!
با هر چه عشق ...
نام تو را میتوان نوشت ،
با هر چه رود ...
راه تو را میتوان سرود ،
بیم از حصار نیست
که هر قفل کهنه را ...
با دستهای روشن تو میتوان گشود
پنج وارونه!
خواهر کوچکم از من پرسید
پنج وارونه چه معنا دارد؟
من به او خندیدم
کمی آزرده و حیرتزده گفت
روی دیوار و درختان دیدم
باز هم خندیدم
گفت دیروز خودم دیدم
مهران پسر همسایه
پنج وارونه به مینو می داد
آن قدر خنده برم داشت که طفلک ترسید
بغلش کردم و بوسیدم و با خود گفتم
بعدها وقتی بارش بی وقفه درد
سقف کوتاه دلت را خم کرد
بی گمان می فهمی
پنج وارونه چه معنا دارد....
دلم که...!
دل ام که می گرفت
سنگ ریزه جمع می کردم
.که بزنم به پنجره ی اتاق ات
.سرت را بیرون می آوردی و
می خندیدیم
و اگر خواب بودی
هوای کوچه را در سینه حبس می کردم
.و به انتظار ِ فردا زنده می ماندم
دلم می گیرد
دیگر شب ها و کوچه ها
.رو به هیچ پنجره ای باز نمی شوند
یاسمن کاظمی
تولد!
به لمس انگشتی خاموش می شود
شمعی که سرگرم تماشای دوام عمر ماست
روی کیک جشن!
؟!
بی حوصله لبخند
و بی امان زخم زدیم!
و آنچه باختیم اعتماد بود..!
دلم گرفته.. کسی نیست؟!ر
دلم گرفته.. کسی نیست؟!
کسی تکان بدهد باز چوب جادو را
که باد فوت کند توی قصه ام او را
دلم گرفته ... کسی نیست تا که پاره کند
طناب گردن باریک بچه آهو را ؟
کسی که پر بدهد از سکوت تلخ حیاط
کلاغهای غمم را و این هیاهو را
بگیرد از خلاء خوابهای نصفه شبم
صدای هق هق کابوسهای بی او را
دری که پشت سرش بسته بود باز کند
به قصه ام بدهد عطر خوب شب بو را
به قصه ای که پس از او ادامه داشته است
به سمت آخر ، جایی که مرگ ، چاقو را ...
به شکل دیگر قصه ...نمی توانم ...نه
ادامه می دهم این روزهای ترسو را
لیلا حیدری
کسی تکان بدهد باز چوب جادو را
که باد فوت کند توی قصه ام او را
دلم گرفته ... کسی نیست تا که پاره کند
طناب گردن باریک بچه آهو را ؟
کسی که پر بدهد از سکوت تلخ حیاط
کلاغهای غمم را و این هیاهو را
بگیرد از خلاء خوابهای نصفه شبم
صدای هق هق کابوسهای بی او را
دری که پشت سرش بسته بود باز کند
به قصه ام بدهد عطر خوب شب بو را
به قصه ای که پس از او ادامه داشته است
به سمت آخر ، جایی که مرگ ، چاقو را ...
به شکل دیگر قصه ...نمی توانم ...نه
ادامه می دهم این روزهای ترسو را
لیلا حیدری
عاشق آدم های صمیمی مهربون و سر زنده ام ، از کسانی که از من متنفرند سپاس, آنها مرا قوی تر می کنند. از کسانی که مرا دوست دارند ممنونم, آنان قلب مرا بزرگتر می کنند. از کسانی که مرا ترک می کنند متشکرم, آنان به من می آموزند که هیچ چیز تا ابد ماندنی نیست و از کسانی که با من می مانند سپاسگزارم , آنان به من معنای دوست واقعی را نشان می ده