350 هزاااااااار تومان عیدی نامهربان و بی وفا را بردیم پیش خدایان بازار ؛ حاجت مان وافر بود و پیشکشی ناچیز ! تحفه ی اندک ؛ حاجت روا نکرد .!
بابت چنگی تخمه و کمی پسته و کمتری مغز بادام بو داده ؛ یک چهارم عیدی را به خدای آجیل فروش دادیم ! امسال از فندق چشم پوشی کردیم و گذاشتیم سنجاب ها بیشتر به مراد دلشان برسند !
میوه فروش ؛ خدای دست و دلبازی بود که از پستوی مغازه ؛ میوه های سوگلی اش را ارزانی مان کرد و ما به پاس نعمتش ؛ دو برابر نرخ بازار ؛ نذرش کردیم .
مابقی عیدی را هم نذر قصاب و مرغ فروش کردیم و حاجت گرفتیم !
رخت عید هم که حاجت بچه ها بود و والدین هم از هر گونه نذری بابت حاجت فرزندان شان دریغ نمی کنند.
خلاصه نهنگ گرانی قورتمان داد تا در تاریکی شکمش بهتر به راز و نیاز بپردازیم !
آهی از نهاد دل برآوردی و گفتی : آه چقدر خدا هست!!! همه خدا شده اند.هر کس که بتواند ؛ هر گونه که بخواهد خدایی می کند.
بقال و قصاب و میوه فروش و نانوا و آجیل فروش و ... هم خدا شده اند و قوت مردم را در دست خویش گرفته اند و نرخ خدایی شان هم ، بر خلاف نرخ تورم رشد صعودی دارد !! من که به خدایی شان ایمان آوردم !
تازه ؛ خبر نداری که رئیس اداره ی ما هم خدا شده است! لیست حقوق و بیمه را امضا می کند تا مبادا کارمندانش از گرسنگی بمیرند !!
او مبرا از هر عیب و نقصی است ! خودش را تک می داند و به دیگران نمره ی تک می دهد . فقط اوست که وقت می گذارد و دیگران وقت گذرانی می کنند! اوست که کار می کند آن هم کار طاقت فرسا!! بقیه در رفاهند!
نازک دل هم شده است و طاقت شنیدن حرف درشت ندارد . اگر بشنود مدعی می شود ، شکوایه می نویسد ، متهم می کند ، دادگاه تشکیل می دهد ، حکم صادر می کند و خودش هم اجرا می کند .
فقط به جرم یک گناه !!
چه ؟! که به اسب - آن هم نه اسب شاه - گفته ایم یابو !!
البته حق دارد ! وقتی هر کس از خود بتی ساخته و خدایی می کند ؛ خب چرا او ادعای خدایی نکند ؟!
این روزها کیست که خدایی نکند؟! آن روزها هر کس بواسطه ی زور و زرش ، کدخدایی می کرد . امروزه ، همه با واسطه و بی واسطه ، ادعای خدایی می کنند . مالکند ، حاکمند ، طلبکارند و طلب کرنش دارند.
بره می خواهند ، طالب سکوت و تسلیم اند و مجیز گویی هم چاشنی لذیذیست.
انتقاد و سوال ؟!... از آن ها به دور ! خدایان را با نقص چه کار ؟ فقط حمد و ثنا ...
با تو موافقم؛ این جا کلکسیونی از خدایان جمع شده اند و دارند نقشه می ریزند که چطوری کلاه را آسان تر بردارند.
قیامت است این جا ! فقط پل صراط ندارد ! بهشت و جهنمش برجاست ، بهشتیان اندک اند و کارنامه به دست چپ دارند ؛ روزها دروغ می گویند و سیاست (مکر) می بافند و خون مردم می مکند و شب ها در پر قو می خوابند.
جهنمیان کارنامه به دست راست دارند ؛ به خون خود می غلتند و در آتشی که بهشتیان افروخته اند می سوزند و امیدوارند روزی به اذن خدا ؛ آتش بر آن ها گلستان شود .
تنها یک سوال می ماند .
چه کسی این بت ها را ساخته ؟
مگر نه این که ، خود ما از چوب و سنگی بی ارزش ؛ بتی تراشیده ایم و ثنایش می گوییم ؟!
بت خود پرستی در وجود همه هست ، گاه از خود بت می سازیم و می خواهیم دیگران ما را بپرستند
و گاهی از بقیه بت می تراشیم و دیگران را تشویق به پرستش آن ها می کنیم !
نه زبان مان " نه گفتن" را بلد است ، نه گوشمان به " نه شنیدن " عادت دارد.!