خیلی از شب ها با دنیایی غم ( از هر نوعش ، غم بیماری ، از دست دادن عزیز ، معاش و ...) سرت را روی بالشت می گذاری و با گوشه ی چشم ؛ گل های قرمز ملحفه ی بالشتت را سیراب می کنی !
اما شب هایی هم هست که در پستوی دلت ؛ رنج های زمینی را بقچه می کنی و زیر سرت می گذاری !
به آسمان نگاه می کنی که شهاب ریزان می گرید و مویه می کند .
چشم دلت از این اندوه خدایی پر از درد می شود و چشم سرت پر از اشک ؛ با این که این اشک از دل خاک بیرون می آید نه از دل آسمان ؛ بهر حال اشک است و کارش شستن !
دل یا چشم فرقی نمی کند ، کافیست بشوید و پاک کند . یکی که شسته شود ؛ دیگری بیناتر خواهد شد .
طول زندگی انتها دارد و عرض آن بی منتهاست .شگفتا ، به آخر طول که می رسی تازه عرضش خودنمایی می کند ! عرض را با طول میانه ای نیست. اما با مساحت؛ به اندازه ی تاثیر تو بر وسعت زندگیست!
طبیعیست که هر آدمی بعد از مدتی زندگی با دنیا و همه ی موجوداتش وداع می کند ؛ آن چه مهم است تاثیریست که پس از رخت بستن از دنیا برجا می گذارد .
بعضی ها تاثیر چندانی ندارند و زود فراموش می شوند بعضی ها کمی دیرتر و بعضی ها هم اصلا از یاد نمی روند و اثری که از خود به جا می گذارند جاودانه است و مساحت شان به اندازه ی وسعت دنیاست . مثل آن که امشب ، امتی را یتیم کرد و با رفتنش آرامش را از زمینیان گرفت . و داغ وداعش همیشه و ابدی بر دل ها به جا ماند .
امشب آسمان خواهد گریست ، فرشتگان ضجه خواهند کرد و خدا زانوی غم به بغل خواهد گرفت .
هر سال همین موقع زمین از خجالت دهن باز می کند و آسمان مچاله می شود و هر دلی که کوره نوری در
آن سوسو می کند ؛ ناخودآگاه نا آرام خواهد شد .
..................
اگر چه امشب غم های پیشینه ام با اندوه دیرینه اش آمیخته و بغضم به ناخالصی آلوده شده اما بزرگی این اندوه خدایی را در گوشه گوشه ی دلم احساس می کنم .
این شب ها از زمین و آسمان غم می بارد .
روی هر سینه سری تکیه کند وقت وداع
تکیه گاه سر ما گوشه ی دیوار بود