دنیا دو گل بی نظیر دارد :
یکی نرگس مادر که از نگاهش خسته نمی شوی
دیگری یاس پدر که از بوییدنش سیر نمی شوی
فردا سالگرد فوت مادر بزرگم است ..................
خیلی دوستش داشتم او نیز به من و بچه ها و همسرم علاقه ی زیادی داشت تا آخرین لحظات سراغ من و بچه هایم را گرفته بود ولی من به علت کثرت کار و مشغله و گرفتاری نتوانستم به دیدنش بروم و دو سال است که حسرت ندیدنش در وجودم زبانه می کشد وحالا افسوس فایده ای ندارد .
گاهی که فشار ِسختی های زندگی، تاب و توان را از من می گیرند به شدت دلم برای نگاه های مهربانش تنگ می شود؛ واقعا دلتنگش می شوم دلم می خواست زنده بود و با حرف هایش طوفان درونم را به آرامش دعوت می کرد ،برایش از سختی هایم نمی گفتم چون غصه می خورد اما نگاه پاک و معصومش ، آرام و قرار از کف رفته ام را به من بر می گرداند.
 از زمانی که فوت کرد من فقط چند بار به مزارش سر زدم از خودم دلگیرم، در زمان حیاتش خیلی کم سر می زدم حالا  چه سودی دارد که سر خاکش بروم ،او وقتی زنده بود به توجه من و دیگران نیاز داشت نه حالا  . 
یک لبخند در زمان حیات ، به از اقیانوسی اشک بر مزار ...........
ما همه تا زنده ایم به توجه هم نیاز مندیم اما از هم دریغ میکنیم  زبان مان را در بند کشیده ایم و نمی گذاریم احساس دوست داشتن مان را بیان کند از گفتن کلمات محبت آمیز نسبت به هم دریغ می کنیم و لی کلمات نیش دار.......
تمام زندگی ما شده کار و کار وکار ......کار می کنیم و پول در می آوریم و خشت روی خشت می گذاریم و بنا می سازیم ؛ در حال کاشتن درختی هستیم که شاید هر گز نتوانیم زیر سایه ی آن بنشینیم، از هم غافل شده ایم و محبت مان نسبت هم کم رنگ شده است به خصوص نسبت به پدر و مادر مان ؛ از آن مدتِ کمی که دراختیار دیگران قرار می دهیم آخرین فرصتش را به پدر ومادرمان اختصاص می دهیم ولی به این نمی اندیشیم که آنان بی صبرانه چشم به در دوخته اند تا فرزندان شان _ میوه ی جوانی شان - به دیدار آنان بیایند .
پدر ، مادر دوستت تان دارم و اکنون که خودم مادر شده ام می توانم احساس پاک تان را درک کنم ، دلواپسی هایتان را بفهمم زندگی مشکلات زیاد دارد و شما به من آموخته اید که مبارزه کنم .اما تعدد مشکلات دلیل نمی شود که شما دو گوهر گرانقدر را فراموش کنم همانطور که خودم تمایلی ندارم بچه هایم مرا در دوران کهنسالی فراموش کنند .
تقدیم به مادر عزیزم با یک دنیا عشق:

                               


نوشته شده در  جمعه 86/2/28ساعت  9:16 صبح  توسط بهار 
  نظرات دیگران()

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
بهار هفت ساله شد!
حسین پناهی
[عناوین آرشیوشده]
 
  • کلمات کلیدی :