یکی از بستگان می گفت :
« چون شوهرم مهر و محبتش را ابراز نمی کند ( معتقد است عشق باید در قلب حبس شود! لزومی ندارد که به زبان آورده شود !!! ) من هم فیلم های احساسی - عاطفی تلویزیون و ماهواره را با ولع تماشا می کنم تا کمبودم را از این باب جبران کنم !!! »
با شنیدن این جمله خیلی متاسف شدم یاد کتاب مردان مریخی و زنان ونوسی افتادم چقدر مردها و زن های ما از هم دورند که برای ارضای ساده ترین نیازهای طبیعی و کم هزینه شون ... بماند .
عزیزی گفت :
« هر روز شعور ؛ یک شب شعر هم می خواد »
اما آیا روزهای شعورما شب های شعری هم داره ؟ آیا گاهی برای آرامش روح مون خلوتی هم داریم ؟ آیا به دیگران برای داشتن خلوتی حق می دهیم ؟
شده یک غروب کفش هامون را در بیاریم و و پای برهنه در علفزاری راه بریم ؟ به دور از گره های ریز و درشت زندگی ؛ دستی روی سبزه ها بکشیم و چند تایی شون را به هم گره بزنیم؟
کنار باریکه آبی بشینیم و صدای آب را بشنویم و هرزگاهی با سر انگشت مون حلقه هایی از موج درست کنیم ؟ ( به شرط این که متهم به عاشقی و دیوانگی نشویم )
سرمون را روی زانوی محرم دلی بذاریم حرف های کودکانه بزنیم ؟ گریه کنیم ، بخندیم ،گلایه کنیم ،از گذشته های دور و نزدیک ،از آینده ، از آرزوهای بر باد رفته مون بگیم؟
یا محرم کسی باشیم و با لبخندی شیرین و لبریز از مهر به حرفاش گوش کنیم و تسلی خاطرش باشیم ؟ اگر هم شده خیلی نادر و اتفاقی بوده .
کار ، سیاست ، درآمد ، کسب وجهه ی اجتماعی و... جای عشق و آرامش و شادی را در زندگی اشغال کرده .
ادای زندگی کردن را در می آریم نقش آدم های خوشحال و خوشبخت را بازی می کنیم از زیستن ؛ ستاندنش مانده و دریغ کردن ساده ترین هاش .
پ. ن :
در این پاییز دلگیر ؛ چه خجسته دله این بهـــــار ؟! ... نه ؟
اومده بوم نق نق کنم و غر بزنم اما به گمونم این روزها کسی حوصله ی غر شنیدن را نداشته باشه .
اگر صخره و سنگ در مسیر رودخانه زندگی نباشد ، صدای آب هرگز زیبا نخواهد بود .
" وین دایر"
نوشته شده در دوشنبه 88/7/6ساعت 11:38 عصر  توسط بهار
نظرات دیگران()
لیست کل یادداشت های این وبلاگ