سفارش تبلیغ
صبا ویژن


هر طلوع ، تولد است
تولد یک صبح و پایان انتظار شب
فراز نور و فرود ظلمت
شکفتن غنچه و مرگ شبنم
تبسم یک گل
شروع فروردین و پایان اسفند
آغاز آواز مرغ سحر و پایان ناله ی جغد
تازگی کهنه ها و در آغوش گرفتن دور دست ها

ساختن ویرانه های دیروز و دیشب

*         *        *

گاه چه سخت است
شروعی دوباره
تازگی کهنه ها
شیرینی تلخی ها

قریبی غربت ها
قدم زدن بی پا
نوازشی بی دست
دلجویی بی زبان

آهی بدون دم
اشکی بی حدقه

همراهی بی جاده
نگاهی بی سو


چه دشوار است چون توپ گرد بودن ، همچون خمیر میان هر مشتی شکل گرفتن ، خود نبودن و خویش شکستن ، فراموشی و فنا شدن .
گوش کردن و شنیده نشدن ، نگاه کردن و دیده نشدن ، ملامت کشیدن و جفا دیدن ، صبوری کردن و شکسته شدن .
 کی خواسته ، کی رقم زده ، کی تقدیر کرده که یکی ذی حق باشه و اون یکی بدون حق ؟
کی گفته که حوا همراهه و همراه نمی خواد ؟ صبوره و صبوری نمی خواد ؟ مهربونه و مهربونی نمی خواد؟ جامش هیچوقت از غصه پر نمیشه ؟

 زدن به جاده خاکی هم بد نیست ... جاده های شوسه ی عقل و منطق شلوغ اند ...
شاید رمضان گریزی باشه
... طلوع یه صبح دل انگیز


نوشته شده در  دوشنبه 88/5/26ساعت  1:19 صبح  توسط بهار 
  نظرات دیگران()

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
بهار هفت ساله شد!
حسین پناهی
[عناوین آرشیوشده]
 
  • کلمات کلیدی :