در آستانه ی سومین سال بهار ...
21/12/85 با نوک پا وارد دنیای متفاوتی شدم و با ساختن یک آلونک بهاری به خودم جرات دادم که کف پایم را بر سطح ناشناخته ای بگذارم که مربع واحد سطحش 0 و 1 بود !!!
با آشنایی مختصر از دنیای جالبی که تازه کشف کرده بودم تصمیم به ماندن گرفتم و کلبه ای ساختم که ستونش از اندیشه ها و سقفش از رویاهام بود رویاهایی که آرزوی تحققش همیشه با من است . پنجره های هشت ضلعی تو در تو و رنگی اش را رو به بیان و کلام دیگران باز کردم تا چشم اندازش ؛ افق تازه ای از زندگی را در نگاهم بگشاید.
شگفتی آن جاست ؛ که شش ضلع خانه ام با شش دیوار همسایگانم مشترک شد! چنان که هیچ گوشه ای از آن باز نماند درست مثل خانه های مسدس کندوی عسل .
حتما روزی این آلونک زیبا را ترک خواهم گفت اما فعلا قصد تمدیدش را دارم ؛ می خواهم تا هستم و قصد ماندن دارم بهاری باشد .
تولدش مبارک