به این فصل از زندگی که می رسم کافر کافر می شوم محرم که نو می شود زخم کهنه ی تردیدهای من نیز نو می شود .
صدای سنج و ساز و طبل که برمی خیزد عصیان و دریدگی گناه فروکش می کند و ناله و فغان و اشک؛ نجات بخش می شود !! و معامله ی شیرین هم نشینی با بهشتیان به نرخ اندک ؛ پا می گیرد.
قدر و قیمت ارزش ها پایین می آید و بهایی گزاف با بهانه ای ناچیز مبادله می شود!
ربا و رشوه ؛ تهمت و غیبت ؛ دروغ و ریا با اندکی از تربت حسین که در کفن جاسازی می شود چاره ساز پرسش و پاسخ نکیر و منکر می گردد !
فسق و فساد ؛ جور و ستم و ... به دیگی آش یا چلو خورشتی چرب در ظرفی یک بار مصرف بخشوده می شود !
سالی به گرانفروشی و کم فروشی ؛ حق الناس و مال مردم خوری و نزول خوری طی می شود و مبلغی ناچیز از آن ؛ به ساخت گنبد و ضریحی در کربلا اختصاص می یابد تا بلاگردان مصیبتی دنیوی و اخروی گردد !
باز این چه شورش و چه عزا و چه ماتم است که خرمنی از آتش دوزخ را به قطره اشکی سرد می کند!!
آیا این است نتیجه ی بزرگ ترین حادثه و عالی ترین مظهر عشق و تاریخ و افتخار مذهب ؟
به زینب می اندیشم ؛ زینبی که از صبح عاشورا شروع می شود و بعد از ظهر همان روز گم می شود! زینبی که همانند هر خواهری برای مصیبت برادرش گریه می کند و بر داغ عزیزانش ضجه می زند ! پس فرق او با بقیه ی خواهرها در چیست ؟
به حسین که چرا همراه با خانواده و طفلان خردسالش به جنگ رفت ؟ مگر بین اعراب مرسوم بود که مردان با اهل منزل به جنگ روند؟!! چرا تن به آن مبارزه ی نابرابر داد؟
"حسین کشتی نجات و چراغ هدایت خواهد شد " اگر حقیقت حقیقی او را دریابیم که اگر چنین نباشد ؛ عزیز از دست رفته ای بیش نیست که ضجه و مویه ؛ تسکین الام زود گذر خواهند شد و در پی اش سردی و خموشی و بی خبری تا سال آتی و عاشورایی دیگر .