سفارش تبلیغ
صبا ویژن

گوشتو را بیار نزدیک ! دارم می رم پای یه معامله ی نون و آب دار !
دوست داشتی تو هم بیا ؛ خیلی سرمایه نمی خواد !
میز معامله اش آن چنانی نیست طرف معامله ات خیلی خوبه و تو می تونی به راحتی دورش بزنی !
خیلی صمیمیه  اگه یه کم عقب تر بشینی بهت میگه بیا نزدیکتر...
اگه یه کم آه و ناله و گریه زاری را چاشنیش کنی دلش به رحم می آد !
کاری نداره ؛‌یه چاق سلامتی و یه حمد و ثنای کوچولو یه عالمه گله و خواهش و خرده فرمایش!
کتاب عزیزش را روی سرت می ذاری و گردنت را کج می گیری و مظلوم نمایی می کنی و جون عزیزهاشو قسم می خوری که بد عهد نیستی و پای عهدت می مونی و قول میدی آأم خوبی بشی!
تو بگو ؛ خرت که از پل گذشت بی خیال حرف هایی که زدی ! اصلا شتر دیدی ندیدی !

:شما قبول کنید به جون عزیزاتون چک هام سر موقع پاس می شند !!
: این دفعه را بگذر قول میدم جبران کنم !
:  ................
.............
......
 معامله انجام میشه و حاجی حاجی را مکه می بینه !
به به چه معامله ی پــــــــــــــایــــــــــــــاپـــــــــــــایـــــــــــی ؟!
هر سال توی این شبها کارمون شده جوش دادن یه معامله ی نون و ‌آب دار ؛ اما طرف معامله اون قدر بزرگواره که به روی مبارک نمی آره که طرفش چقدر فریبکار و دغله !

 سبحانک یا لا اله الا انت الغوث الغوث  خلّصنا من النار یا رب ....
امشب دوباره بعد از یک سال می خواهم بگم خدایا از آتش جهنمت می ترسم و منو ببخش ...
می خوام بگم جز تو پناهی ندارم وجسمم ضعیفه و یارای تحمل این همه درد و رنج را نداره ...
می خوام حق و حقوق یک ساله مو ازت بگیریم و بارمو را برای یک سال ببندم و ...
می خواهم بدی هامو بی خیال شی !
 
می خواهم معامله کنم ؛‌ گناه و کاهلی و بی توجهی بدم و عفو و توجه و حمایت را از آن خودم کنم !‌
منصفانه است دیگه !! هم تو سود می کنی و هم من !!
:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

خدایا جز تو کسی را لایق دوست داشتن نمی بینم " دوستت دارم ".

با همه ی بدی هام اما یه چیزی همیشه ذهنم را مشغول کرده 
« صبرت علی عذابک فکیف اصبر علی فراقک »
« صبرت علی حر نارک ؛ فکیف اصبرعن النّظر الی کرامتک »
یا رب نظرت را بر نگردان.

::::::::::::::::::::
خدا هم رحمانه و هم قهار ؛‌ کاش فقط اندکی به قهار بودنش هم می اندیشیدم.


نوشته شده در  جمعه 87/6/29ساعت  6:31 صبح  توسط بهار 
  نظرات دیگران()

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
بهار هفت ساله شد!
حسین پناهی
[عناوین آرشیوشده]
 
  • کلمات کلیدی :