سفارش تبلیغ
صبا ویژن
در این کتاب نویسنده سعی دارد با هوشیاری و زیرکی و با حیله ای از جنس شکوه های یک عاشق ؛ توجه خواننده را به حقایقی از زندگی معطوف می کند و همه ی همّ و غمش این است که به خواننده القا کند که زندگی کوتاه تر از آن است که عبث و بیهوده و یا سخت گیرانه طی شود او سعی دارد مفهوم واقعی زندگی را در پرده هایی از شک و تردید به نمایش در آورد .
نقد عقاید یک مرد توسط یک زن و شکوه های عاشقانه ی یک زن از بی پناهی و بی یاوری .
نویسنده  حقایق زندگی را اعم از لذت های دنیوی و معنوی ؛که در ذات انسان به ودیعه نهاده شده است را در قالب نامه ها و اعترافات زن و مردی که در کنار هم به آرامش حقیقی دست یافته اند را واگو می کند تا خواننده  حقایق را از لابه لای این کش و قوس ها بیرون کشد.
او بستری ایجاد می کند که خواننده نمای درستی از زندگی در ذهن  ترسیم کند  .

او با زیرکی تمام مظلوم نمایی یک عاشق دل خسته را به تصویر می کشد تا ذهن خواننده را به لذاید و خواسته های دنیوی نیز معطوف کند و از طرفی با به نمایش گذاشتن عقاید آگوستین ؛ خواننده را به تعادل در امور  ترغیب می کند و سعی می کند نقش خویشتن داری را در رستگاری و حفظ سلامت روح به نمایش بگذارد و بدین سان سعی در برقراری اعتدال میان دو بعد مادی و معنوی زندگی انسانی دارد .

هدف اصلی این کتاب این است که : زندگی کوتاه است اما نباید آن را دست کم گرفت . کمیت زندگی ؛ مانعی برای کیفیت زیستن نیست. نه دل بستن را مجال است و نه دل کندن را مقال .


پنداری فلورا و آگوستین سنبلی هستند برای زندگی و خواهش های آن ؛ یکی عشق و زندگی تمنا می کند و دیگری در یک زمان مویی می بوید و در زمانی دیگر به طلب رستگاری روح به ضرب و شتم روی می آورد.
نویسنده تلاش می کند تا حقیقت خلقت را در قالب عشقی کوتاه باتاثیری ماندگار بیان کند و در بعدی دیگر ، غفلت از رستگاری روح را در بطن نوشته هایش می گنجاند و می خواهد که توجه خواننده را به همه ی ابعاد زندگی معطوف کند و افتادن از چهار طرف بوم را در لفافه ای زیبا هشدار می دهد.


از مواردی که در بطن این کتاب نهفته بود می توانم به موارد زیر اشاره کنم:


تعریف زندگی : زندگی مجموعه ای از خواهش ها ( محرک ها ) و پاسخ به آن هاست که  بخش عظیمی از محرک ها عمومی و همیشگی اند و این نوع پاسخ به هر محرک است که به سلامت یا بیماری جسم و روح منجر می شود .
بهای خرید خانه ی آخرت از فروش دنیا به دست نمی آید خرید خانه ای گران بها با پس اندازی اندک ،میسر نیست اما اگر همین پس انداز اندک را در کاری سرمایه گذاری کنیم قطعا پس از مدتی استطاعت مالی خرید خانه را پیدا خواهیم کرد .

اگر ما سدی بر مسیر طبیعی زندگی شویم روحیه ی شاد زیستن را از دست خواهیم داد . 
آن که امروز را به بهای به دست آوردن فردا بفروشد فردایی نخواهد  داشت چرا که فردا همان امروزی است که بناست دوباره بر آن چوب حراج بزنیم !
انسان ماده است پس ابتدا باید زندگی اش مادی و  دنیوی باشد بعد به موازات آن به فکر رستگاری روح و انسانیت انسانی اش نیز باشد و ضمن پرورش جسم ؛ روح را نیز پرورش دهد که اگر جسم بیمار شود روح آرامش نخواهد داشت به عبارتی پرورش جسم و روح باید توام باشد و هر دو باید روی دولبه ی ریل به طور همزمان پیش روند که کندی در حرکت یکی ؛ گیسختگی به بار می آورد و متلاشی شدن جسم و روح را در پی خواهد داشت توجه به روح و فراموشی جسم همان قدر انسان را بیمار می کند که توجه به جسم و فراموشی روح .

فلورا : زندگی به قدری کوتاه است که ما وقت نداریم درباره ی عشق داوری های محکوم کننده صادر کنیم ، اورل ، انسان ها باید ابتدا بزیند آنگاه فلسفه بافی کنند.

جایگاه عشق و ازدواج در زندگی:
آن چه از این کتاب بر می آید نامه ی یک معشوق به عشق بر باد رفته است که نافرجامی در این عشق دیده نمی شود و فرجامش اثری ماندگاری است بر ذهن و روح دو انسان.

عشق انسان را قدرتمند ، توانا و خلاق می کند و زندگی را بدون عشق نشاید .
عشق اسب خوشخرام و سرکش است که سوارکار آن باید بتواند افسارش را نگه دارد و اگر نتواند سخت بر زمین خواهد خورد .
مهار این نیروی عظیم ممکن نیست مگر با خویشتن داری و پرهیزگاری ؛ که مفهوم پرهیز و خویشتن داری ریاضت و زهد و سرکوب امیال غریزی نیست.
عشق بارش رحمت است که باید پشت سد خویشتن داری محدود شود و از دریچه های حصارش به موقع و به اندازه بیرون بریزد که در غیر این صورت چه بسا ویران کننده و مخرب خواهد بود .
فلوریا نوشته بود : نطفه ی فرزند با عشق بسته می شود و من می نویسم عشق قبل از گوشت و خون و پوست خلق شده است همه ی زندگی در عقل و خرد خلاصه نمی شود عشق و احساس نیز بخش عمده ای از زندگی است که نمی توان سهم مشخصی برایش تعیین نمود.



 معنی ازدواج:
زندگی یعنی عشق ؛ و ازدواج که بخش مهمی از زندگی است بدون وجود عشق امکان ندارد

فلوریا می نویسد این زندگی تنها چیزی است که برای آن آفریده شده ایم و من معتقدم خداوند انسان را ترکیبی از عقل و احساس و نیاز خلق کرده و  سهم هیچ یک را بیشتر از دیگری قرار نداده و آن کس رستگار است که بتواند اعتدال را بین آنان برقرار کند.
ما آفریده شده ایم که زندگی کنیم نه این که پشت به زندگی و در خلاف جریان آن شنا کنیم.
اعترافات تلاش مردی برای گریز از طبیعت زندگی است ؛ در نگاه اول چنین برداشت می شود که آگوستین از نفس کشیدن هم که در آن لذت حیات نهفته ، بیزار است و این جا نویسنده ، خواننده را در این همه نفی و گریز از زندگی ؛ رها می کند تا بتواند حقیقت زندگی را کشف کند .
 
خداوند حس دوست داشتن را خلق کرده و خود دوست می دارد ؛ پس بعید است پرهیز از عشق را نوعی رستگاری بداند . آن چه خلق می شود نشات گرفته از خالق است و خالق ما ؛ هو جمیل ، هو زکی ، ذالفخر و البها ، ذالنعمه السابقه ، ذالرحمه الواسعه و اطهر اطاهرین است .

زندگی همین نعمت هایی است که به صورت امیال و غرایز در وجودمان به ودیعه نهاده شده است ما باید پاسخگوی تمام موهبت هایی باشیم که خدا نزد ما به امانت گذاشته است که در استفاده از این نعمت ها اعتدال سفارش شده و کثرت و قلت در آن ها زیانبار خواهد بود .
نمی توان ادعا کرد که حس هایی مثل نیاز به پرستش سهم بیشتری نسبت به حس نیاز به دوست داشتن و دوست داشته شدن دارند همه ی حواس به یک میزان در رستگاری ما نقش دارند حس غم و شادی و درد و محبت و تشنگی و خواب و گرسنگی و میل جنسی به همان اندازه روح را پرورش می دهد که جسم را  .
زندگی ؛دست یافتن به آرامش است آرامشی که از ترکیب دو جسم و دو روح مکمل پدیدمی آید .
ازدواج یعنی همسر بودن ؛ یک راس ( روح )در دو جسم و دو جسم در یک بستر  ؛ یکی شدن و یکی بودن ؛‌حال آن که آیا این امر فقط با عقدی قانونی و شرعی محقق می شود ؟ !
لازمه ی پدید آمدن یک زندگی مشترک ؛ عقد یک قرار داد عرفی و شرعی نیست اگر چه لازم است اما کافی نیست ؛ ازدواج با عشق پدیدمی آید و با آرامش جاری می شود .
همین که عشق پدید آید به دنبالش تارهای محکم و منسجم کانون یک خانواده به هم تنیده خواهد شد.

آیا زن و مرد آفریده نشده اند تا در کنار هم به آرامش برسند؟
 دست یابی به این آرامش ؛ خاص هیچ دین و مذهبی نیست نوعی حس است در ذات خلقت و ربطی به هیچ شریعتی ندارد . (اگر چه ادیان هم به اراده و خواست مطلق او به وجود آمدند)




نوشته شده در  سه شنبه 87/5/29ساعت  4:19 صبح  توسط بهار 
  نظرات دیگران()

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
بهار هفت ساله شد!
حسین پناهی
[عناوین آرشیوشده]
 
  • کلمات کلیدی :