• وبلاگ : كلك بهار
  • يادداشت : لرزش عرش
  • نظرات : 8 خصوصي ، 26 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام

    مطلبت منوهم ياد يه خاطره تلخ از مدرسه انداخت.واقعا دردناك و تلخ است.

    صحنه ايي كه دانش اموز بيهوش شود و با صداي بلند مادرش را صدا زند واشك چو سيلاب جاري شود.مادري كه در خانه مردي ديگر به زندگي ادامه ميدهد وفرزندي كه زير سايه مادري ديگر هر روز محبت مادري را ميجويد.

    و ما شاهد اين صحنه ها ،چه ميشود كرد.وقتي گوشي براي شنيدن نباشد و چشمي براي عبرت گرفتن.

    اسماني باشيد