سلام ...
خسته ام...
ديگر منبرها هم آرامشم نمي دهند...
كنج عزلت ماوايم شده است و مردم رويايم ، همدمان من...
در گوشه ي روياي دلم ، در بي كران گيتي كلبه اي ساخته ام...خدا ميزبانم است و مهمان هايي دارد صاف و ساده.. بي ريا.
در رويايم ، ديگر كسي از ايمانم، از آبرويم و از خدايم خرج نمي كند ..
كسي اينجا ، لقبي از فخر ندارد ، اينجا كسي با كسي بازي ندارد ...اينجا همه از يك سفره نان مي خورند...من مردم رويايم را بسيار دوست دارم...
تو هم ميهمان روياي من باش، ميزبانت خداست ...ياحق!
---------------------------------------------------------------------------- (من و .....!!!)