سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آخ جون شکلات
آغاز سال 1387... بمب ... عیدتون مبارک.

پرده ی اول « دید » :

سلام ... سال نو مبارک ... خیلی خوش آمدید ... خوبید ؟.... چیکار می کنید ؟ .... خیلی از تون بی خبر بودیم ... ببخشید دیگه ، گرفتاری ها زیاد شده .... خوبه عید هست که دیدارها تازه بشه !!!!
‏چایی بفرمایید .... میوه ... آجیل و شیرینی میل کنید ..... تو را خدا بفرمایید قابل تعارف نیست !!!
هرزگاهی لبخند ها تصنعی و زورکی ... دست صدا و سیما هم درد نکنه ؛‏عجب جعبه ی جادویی و کار گشایی ؛ عجب راه گریزی !!! ...
بالاخره نمایش تموم میشه و....
خدانگهدار .... خداحافظ ....خوش حالمون کردید! .... قدم رنجه فرمودید! ... منتظریم تشریف بیارید ...
دو یا سه روز بعد ...

پرده ی دوم « بازدید » :

مشابه پرده ی اول ، فقط در مکانی دیگر و با نامی با عنوان ‏بازدید .
خلاصه خاله بازی تموم میشه و تا سال دیگه و عیدی دیگه ، همگی را به خدای یکتا می سپاریم . (‏گنجشک لالا ...سنجاب لالا ... آمد دوباره مهتاب لالا ... )

چه ایام قشنگیه ؛ نوروز و دید و بازدید هاش !

بیشتر از همیشه می خوریم و کمتر ورزش می کنیم .
بیشتر از همیشه حرف می زنیم و کمتر فکر می کنیم .
بیشتر از همیشه لبخند و تبسم زور زورکی تحویل دیگران می دیم و کمتر ، احساس رضایت می کنیم.
بیشتر از همیشه مهربونیم و کمتر از احوال هم جویا می شیم .
بیشتر از همیشه لاف و ظاهر سازی و کمتر اظهار همدردی.
بیشتر از همیشه همدیگر را تحمل می کنیم و کمتر گذشت داریم .
بیشتر از همیشه تعارف های دست و پا گیر و کمتر انتخاب و آزادی عمل .
بیشتر از همیشه کفران نعمت و ریخت و پاش و اسراف  ؛ کمتر شکر گذار نعمت های خدادادی هستیم .

راستی شما اسمشو چی میذارید ؟دید و بازدید یا رفع تکلیف ؟


نوشته شده در  دوشنبه 87/1/5ساعت  2:13 صبح  توسط بهار 
  نظرات دیگران()

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
بهار هفت ساله شد!
حسین پناهی
[عناوین آرشیوشده]
 
  • کلمات کلیدی :