سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دو هفته ی پرکار و خسته کننده ای را پشت سر گذروندم ؛ این موقع سال تحصیلی که وقت دروی محصول میشه ، روزهای باقیش کم از روزهای فانیش نداره...
فعلا باید منتظر آرامش تعطیلات تابستان ماند و خم به ابرو نیاورد ...
خسته ام اما نباید باشم ...  نباید اظهار کنم ...
این پریشان حالی و خستگی به گوش باد هم نباید برسد ؛ نکند بادهای یأس ؛ قاصدک های امید را پرپر کنند !!! 

سیستم که آن همه کار بی وقفه را تاب نیاورد و به مرخصی اجباری رفت ؛ منم که به حبس ابد محکوم هستم و حق مرخصی ندارم !
کامپیوتر که به مرخصی میره من فلج میشم ! به تعبیر علم روانشناسی ، وابستگی ! و در علم ریاضی بهش میگند « تناظر یک به یک».
من که به مرخصی برم کار یک گروهک (خانواده ) لنگ می مونه !! حالا پیدا کن تناسب اجزای متناظرش را !

امشب بعد از 14 روز غیبت موجه ، به دیدن بهار اومدم . این جا چه خوبه ! نفسم تازه میشه .

شادمهر بی نظیرتر از همیشه ، از شیرین و فرهادش می خواند ... چه آرامشی پشت آن صداست ! صداشو دوست دارم ... 

     
نوشته شده در  چهارشنبه 89/2/8ساعت  10:55 عصر  توسط بهار 
  نظرات دیگران()

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
بهار هفت ساله شد!
حسین پناهی
[عناوین آرشیوشده]
 
  • کلمات کلیدی :