سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ادامه :

نقش امیال و خواسته های غریزی و طبیعی در زندگی:

فراموش نکنیم که ما انسانیم و هیچ چیز انسانی نباید برایمان بیگانه باشد
غرایز طبیعی بخشی از زندگی اند و سرکوب آن ها ممکن نیست نتیجه ی آن آشفتگی روحی و روانی است انسان در مبارزه با طبیعت خویش ناتوان است مثلا زمانی که خواب چشم ما را فرا می گیرد _‌حتی در هنگام رانندگی _ پرهیز از آن امکان ندارد.
آشفتگی اورل نتیجه ی نبرد خود با خود است ؛ آن جا که فلورا به خاطر هوسبازی مردی سخت کتک می خورد اوج آشفتگی و پریشانی و خود درگیری یک مرد در مبارزه با امیال خود را نشان می دهد من این کج خلقی را نوعی بد اخلاقی مردانه تلقی می کنم که فقط خاص آنان است هیچ فردی نمی تواند و نباید غرایز خود را سرکوب کند در نبرد با خواهش های طبیعی انسانی هیچ برنده ای وجود ندارد هر چه هست بازنده است نه جسم می تواند به مخالفت روح بر آید و نه روح می تواند با جسم و خواهش های آن مخالفت کند و انسان ترکیبی از تمایلات روح و جسم است ؛ روح تمنای یکتا پرستی دارد و جسم تمنای خود پرستی ؛ روح با ایثار و انفاق و نوع دوستی و ... تغذیه می شود و جسم با نیاز های مادی و هر دو به موازات هم و به موجب هم رشد می کنند اما قابل تفکیک نیستند مگر به مرگ ؛ در آن زمان است که روح از قفس تن جدا می شود روحی که در تمام طول حیات محکوم به هم خانگی با جسم بود .

فلوریا می گوید : ما تا ابد زندگی نمی کنیم
این بدان معناست که از فرصتی که در اختیارمان قرار داده اند درست استفاده کنیم
مسیر درست رسیدن به هدف ؛ همان مسیر زندگی و پاسخ معقول به خواسته های طبیعی جسم و روح اند پاسخ به محرک هایی چون نیاز به دوست داشتن و دوست داشته شدن ، امنیت و توجه ،‌ احساس آرامش ،خواب و گرسنگی و... تمایلات طبیعی موهبت اند و به دست آوردن موهبت های از دست رفته غیر ممکن است و راه رستگاری ، سرکوبی تمایلات طبیعی و غریزی نیست.

پاسخ به خواسته های طبیعی زندگی خدشه ای به پاکی روح وارد نمی کند چرا که همین پاسخ ها ، خود زندگی اند که فلوریا از آن به عنوان خوشی های حقیقی یاد می کند و اعتقاد دارد که باید خوشی های حقیقی را دوست داشت.


آیا ازدواج چیزی غیر از در هم آمیختن دو روح است ؟
آگوستین آرامش زندگی اش را زمانی از دست داد که از همدمش جدا شد او مانند اسبی چشم بسته ، به خیال رسیدن به سر منزل مقصود ؛ به دور محیط زندگی خویش دور می زد.
آن زمان که در وجود زن دلخواهش آرامش یافته بود زنده بود و زندگی می کرد در واقع رستگار بود اگر چه رستگاری برای او مفهومی متفاوت داشت .

پس امیال و غرایز جزیی از انسان اند و خود و علیه خود مبارز نمی طلبد! پس نم یتوان یکی را دشمن دیگری تلقی کرد .
آگوستین می گوید : آن چه تباهی پذیر است از هر آن چه تباهی ناپذیر است پست تر است و فلوریا آن را تکمیل می کند که ؛ آیا چیزی به عنوان تباهی ناپذیر وجود دارد که روح ما به آن متوسل شود ؟
و من می افزایم تنها چیزی که تباهی ناپذیر است فقط باری تعالی است که اگر به آن متوسل شویم رستگار خواهیم شدپرهیز از زندگی دنیوی ، دوری از هدف آفرینش است یعنی پرهیز از آن چه که خدا خواسته است ؛ این جاست که فلوریا می گوید ؛ نفی خدا به اسم خدا
.


حفظ سلامت و ارتقا روح انسان با پرهیزگاری:
پرهیزگاری مرگ عشق نیست مهار عشق است و حفظ انسانیت و به بهانه ی رستگاری روحی نباید جسمی را فنا کرد .

تقوی و پرهیزگاری فرار از امیال نیست مهار آن هاست غرایز باید باشند و ما باید بتوانیم ضمن پاسخگویی درست به آن ها؛  مهارشان کنیم وگرنه عاری بودن از هر حسی رستگاری به دنبال نخواهد داشت.

فلوریا معتقد است ؛ " وقتی حقیقتی را یافتی خود را می یابی پرهیزگاری را می یابی و آن چه به صلاح توست خواهی یافت"



تاثیر زن در زندگی مشترک:
فلورا بر خود می بالد که تاثیر محو نشدنی بر اورل گذاشته است و این جا نویسنده به زنان می گوید که تاثیر آنان بر مردان بسیار است و آرامشی که یک مرد از همسرش کسب می کند در هیچ جا و نزد هیچ کس تجربه نخواهد کرد .



تعریف گناه:

تعریفی از آلودگی و گناه نیز این جا لازم است گناه فعلی است که به سبب انجام آن فرد به خود یا دیگری آسیب رساند و سلامت جسمی خود یا دیگری را تهدید کند و از جایگاه رفیع خویش به زیر آید .

" گناه عمل یا حسی است که انسانیت انسان راتهدید کند و مقام والای انسان را خدشه دار کند "نویسنده تلاش می کند خواننده در یابد که لذتی که از حواس طبیعی و غریزی به انسان دست می دهد گناه نیست او سعی می کند هوسبازی را از نیاز های بشری جدا کند.


 
در پایان می توان چنین جمع بندی کرد :
واقعا رستگاری روح در چیست ؟ ما آفریده شده ایم که زندگی کنیم نه این که به زندگی پشت کنیم ما باید از تمام فرصت ها و نعمت هایی که در اختیارمان نهاده اند برای ایجاد یک زندگی خوب استفاده کنیم. 
 حقیقتی که ما در پی آن هستیم همانا در اطراف ماست آن قدر به ما نزدیک اند که ما گمان نمی کنیم آن چه به دنبالش هستیم همین است که پیش روی مان قرار دارد همین لحظات ساده ی زندگی که به سرعت از جلوی ما می گذرند و ما گذشتن آن ها را متوجه نمی شویم و این است راز زیستن .
و جمله ی پایانی را از فلوریا می گیرم ؛  "این قابلیت مخلوق بودن ماست که از آفرینش خداوند لذت ببریم " و لب به شکرش باز کنیم .
عبادت الهی از دید فلوریا یک هنر است.


نوشته شده در  سه شنبه 87/5/29ساعت  4:21 صبح  توسط بهار 
  نظرات دیگران()

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
بهار هفت ساله شد!
حسین پناهی
[عناوین آرشیوشده]
 
  • کلمات کلیدی :