سفارش تبلیغ
صبا ویژن


از مزار بر می گردم مزار مجازی پدر یک دوست ؛ او که بر سنگ مزار پدرش چنین نوشته بود:

اینجا آرامگاه مردی است که من حاصل دست های پینه بسته او هستم

مردی که زیر سایه اقتدار او آزاد و رها زیستم

اینجا آرامگاه قهرمان زندگی من است

پناه دلتنگی هایم
پدرم.

مزار پدر دوستی که اصلا ندیدمش فقط گاهی ، هر چند وقت یک بار به کلبه ی اینترنتیش می رفتم و چند پستشو با هم می خوندم و لذت می بردم و در سکوتی رضایت بخش بر می گشتم .
اما امروز دیگه با سکوت برنگشتم هق هق گریه هام سکوتم را شکسته بود .
در آستانه ی ولادت تنها پدری که در طول عمرم می شناختم باید به دوستی که نمی شناسمش غم از دست رفتن پدرش ، تکیه گاهش را تسلیت بگم.

منصوره جان ؛ نمیگم درکت می کنم چون طعم تلخش را نچشیده ام اما می تونم حس کنم از دست دادن تکیه گاه و بی حامی شدن یعنی چه ؛ بسته شدن چشم مهربان اقتدار یعنی چه.
بهت نمیگم صبور باش چون می دونم کمر صبوریت شکسته
نمیگم گریه نکن چون این شمع چشاته که آتیش گرفته و داره آب میشه.
فقط میگم در غم بی انتهات شریکم کن تا خودم آروم بگیرم .
عزیزم از صمیم دل تسلیت میگم .

پی نوشت :
من نتونستم پست اصلی یعنی « اینجا ستاره ای خاموش شد » را لینک بدم ( آرشیو شده )شما اگه رفتید اون پستش را بخونید.


نوشته شده در  دوشنبه 87/4/24ساعت  7:6 صبح  توسط بهار 
  نظرات دیگران()

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
بهار هفت ساله شد!
حسین پناهی
[عناوین آرشیوشده]
 
  • کلمات کلیدی :