• وبلاگ : كلك بهار
  • يادداشت : قافله ي عمر
  • نظرات : 3 خصوصي ، 28 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    سلام خاله جان دوباره ...
    بذار جواب برادر محزون را خودم بدهم ...
    عزيز جان ، اگر اين به قول تو اين « پدر صلواتي ها» هم بيايند ، مطمئن باش همچين پيه ات در مي آيد كه فرق چنداني با ذغال سوخته نخواهي كرد، آن موقع مي توان بكار برد اين عبارت فجيع «پدر سوخته ها» را كه مصداق مي يابد ... در ضمن ما در مورد كلفتي پوست شما بيشتر از اين ها توصيفات شنيده بوديم ... به هرحال اينها هم شتركاني هستند كه دم خانه بخت ما مردان كمين خواهند كرد، اگر تو نخواهي آن (اسمشو نبر!) كه مي خواهد ... پس بسوز تا بسوزيم ... (من) (شايدم تو!)
    شرمنده خاله جان، درددل كمي تا قسمتي مردانه بود ...

    صفاي محبتتان ... ياحق!
    پاسخ

    سلام ،شما دوتا خوب از خجالت هم در مياييد. خسته نباشيد .