• وبلاگ : كلك بهار
  • يادداشت : خار و گل
  • نظرات : 2 خصوصي ، 9 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + فضول باشي 

    سلام

    يه شعر بود دقيقا يادم نيست سعي ميكنم يادش بيارم و بنويسم

    شايد بتوني كمكم كني و اونو كامل بنويسيم

    اخرش اينطوره

    صبحدم چنين گفت بلبل با گل نو خاسته

    ناز كم كن در اين باغ بسي چون تو شكفت

    بگفتا گل كه از سخن راست نرجم ولي

    هيچ عاشق سخن سخت به معشوق نگفت

    مناظره گل با بلبل بوده

    خلاصه منو به علت ياري نكردن حافظه ببخشيد

    چه ميشه كرد وقتي اعضاي بدن بخان تا جلوي همه خجل بشم

    پاسخ

    سلام خانمي عزيزم صبحـــــــــــدم مرغ چمن با گل نوخواسته گفته ناز کمکن که در اين باغ بسـي چون تو شکفت گل بخنـــــــــــــديد که از راست نرنجيــــــم ولي هيچ عاشق ، سخن سحت به معشوق نگفت اين بود نه ؟ متشکر از حضور هميشگي تون