اي روح گندم زار. اي بهار اي ساق دوش پر لبخند....اخگر اميد را بنشان در اجاق خاموش روياي من...............دو چشمم ابر باراني چرا شد..دلم درياي طوفاني چرا شد..زه جزر و مد غم در ديده و دل .چنين پُر موج . پيشاني چرا شد..........باز انگشت پير ديار در اشاره است تا لب خورشيد...
خسته نباشيد