• وبلاگ : كلك بهار
  • يادداشت : چند هفته مرخصي
  • نظرات : 3 خصوصي ، 4 عمومي
  • پارسي يار : 0 علاقه ، 1 نظر
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + ق ل ن د ر 
    سلام به شما و به کلک بهاري شما.... يني به کلماتتون... کلماتي که يه عالمه شور و حال و يه عالمه عمق و معنا توشون هست... و حتي وقتي ميخوايد مفهوم تکراري و کليشه اي و بارها شنيده شده اي مثل «تکوندن خون? دل همراه خونه تکوني عيد» رو بگيد، جوري ميگيد که انگار براي اولين بار داريم ميشنويمش و انگار: نامکرر است!.... ياد شعر حافظ بخير که گفت: «يک قصه بيش نيست قص? عشق و اين عجب، کز هر زبان که ميشنوم نامکرر است!» و نيز ياد سهراب بخير که حرف زدنتون از دل آدمها منو به ياد اين شعرش انداخت:
    آسمان ، آبي تر ،

    آب ، آبي تر .

    من در ايوانم ، رعنا سر حوض .

    رخت مي شويد رعنا.

    برگ ها مي ريزد.

    مادرم صبحي مي گفت : موسم دلگيري است.

    من به او گفتم : زندگاني سيبي است ، گاز بايد زد با پوست .

    زن همسايه در پنجره اش ، تور مي بافد ، مي خواند.

    من "ودا" مي خوانم ، گاهي نيز طرح مي ريزم سنگي ، مرغي ، ابري.

    آفتابي يکدست .

    سارها آمده اند.

    تازه لادن ها پيدا شده اند.

    من اناري را ، مي کنم دانه ، به دل مي گويم :

    «خوب بود اين مردم ، دانه هاي دلشان پيدا بود.»

    مي پرد در چشمم آب انار : اشک مي ريزم .

    مادرم مي خندد . رعنا هم....

    راستي ممنون که به من لطف کرديد... اون چيزايي که درباره اعداد متحابه برام نوشتين ...فوق العاده بود و مسحور کننده بودن....سپاس از شما....